راضی به رضای خدا
یکی از کودکان امام باقر(ع) بیمار شد. حضرت از شدت علاقهای که به آن کودک داشت، سخت نگران و اندوهگین بود و آرام نداشت. حاضران به یکدیگر میگفتند: اگر برای این کودک حادثهای رخ دهد، برای جان امام(ع) نگران هستیم. طولی نکشید که صدای گریه و زاری از خانه امام باقر(ع) بلند شد و معلوم شد که آن کودک از دنیا رفته است. اما برخلاف انتظار همه، حضرت با رویی گشاده و با حالتی کاملاً متفاوت با آن حالت هنگام بیماری کودک، بیرون آمد. اطرافیان عرض کردند: فدایت گردیم! ما از این حادثه بر شما میترسیدیم و برایتان نگران بودیم.
امام باقر(ع) فرمود: ما دوست داریم کسانی که مورد محبت و علاقه ما هستند در سلامت و عافیت باشند؛ اما آنگاه که فرمان خدا برسد، تسلیم امری هستیم که خدا دوست دارد و راضی به رضای او هستیم.[1]
پیشوای پاکی
پروردگارا! درود فرست بر وصیات باقر(ع) پیشوای پاکی و نشانه آشکار، محمد بن علی!
پروردگارا! بر ولی خودت درود فرست؛ کسی که بر حق پایداری نموده و به راستی و صداقت میگفت؛ او که شکافنده علم بود و آنها را آشکارا و پنهان تبیین میکرد و قضاوتش بر حق بود. همان حقی که خود بر اساس آن بود و امانتی که به او واگذار شده بود به نیکی ادا نمود و مردم را به اطاعت تو فراخواند و از گناه و زشتی پرهیز داد.
پروردگارا! همچنان او را نوری قرار دادی تا مؤمنین به وسیله او راه یابند و او را فضیلت و برتری دادی تا پرهیزکاران او را پیشوای خود قرار دهند؛ پس بر او و پدران پاکش و فرزندان معصومش درود فرست؛ درودی که بهترین درودها و فراوانترین آنها باشد و خواسته و آخرین آرزوهایش را برآورده ساز و سلام ما را به او برسان و دعای خیر او را درباره ما اجابت نما، سلام و رحمت و برکت پروردگار بر او باد.[2]
نصایح امام باقر(ع) به فرزندش امام صادق(ع):
پسرم! از سستی و بیقراری برحذر باش؛ زیرا این دو کلید همه بدیها هستند. تو اگر سستی کنی، هرگز حقی را ادا نخواهی کرد و اگر بیقرار باشی، بر حق صبوری نخواهی کرد.
پسرم! خدا سه چیز را در سه چیز پنهان کرده است؛ رضا و خشنودی خود را در طاعتش پنهان کرده؛ پس هیچیک از موارد فرمانبرداری را کوچک نشمار! شاید رضای خدا در آن باشد. و سخط خود را در معصیت و نافرمانی خود مخفی کرده؛ پس هیچیک از معاصی را کوچک مشمر! شاید سخط خدا در آن باشد. و اولیایش را در بین مردم مخفی کرده؛ پس هیچکس را حقیر مشمر! شاید او از اولیای خدا باشد.
پسرم! بر مصائب صبر کن و خود را در معرض هلاکت قرار مده و نفس خود را به چیزی مسپار که ضرر آن بر تو بیشتر از نفع آن برای غیر تو باشد.
پسرم! خدای تعالی مرا برای تو راضی ساخته؛ پس مرا از فتنه تو برحذر داشته و تو را برای من راضی نساخته؛ پس تو را درباره من وصیت فرمود.
فرزندم! جایگاه شیعیان را به اندازه روایت و معرفت ایشان بدان؛ چرا که معرفت همان دانایی درباره روایت است و با دانایی درباره روایات است که مؤمن به والاترین درجات ایمان بالا میرود. همانا من در کتاب علی(ع) نگاه کردم و در آن یافتم که قیمت و ارزش هرکس به اندازه معرفت اوست. به درستی که خداوند ـ تبارک و تعالی ـ مردم را به اندازه آنچه از عقلها در سرای دنیا به آنها داده است، محاسبه میکند.
پسرم! هرگاه خداوند نعمتی به تو داد بگو «الحمدلله» و هرگاه غم و اندوهی به تو دست داد، بگو: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ» و هرگاه روزی تو کم شد، بگو «اَسْتَغْفِرُ الله».[3]
درس عملی
گرمی هوای تابستان شدید بود. آفتاب بر مدینه و باغها و مزارع اطراف مدینه به شدت میتابید. محمد بن منکدر از نواحی بیرون مدینه عبور میکرد که ناگهان چشمش به مردی فربه و درشتاندام افتاد. پیدا بود که در این هوای گرم برای سرکشی و رسیدگی به مزارع خود بیرون آمده. با خود اندیشید: این مرد کیست که در این هوای گرم اینچنین خود را به دنیا مشغول کرده است؟ وقتی نزدیکتر شد، با تعجب دید که محمد بن علی بن حسین(ع) است. با خود اندیشید: این مرد شریف دیگر چرا دنیا را پیجویی میکند؟ با خود گفت: بهتر است او را نصیحتی کنم تا از این روش دست بردارد. نزدیک آمد و سلام کرد. امام باقر(ع) نفسزنان و عرقریزان جواب سلام او را داد.
محمد بن منکدر گفت: ایا شایسته است مرد شریفی چون شما در چنین وقت و روز گرمی در طلب دنیا بیرون بیاید و جسم خود را متحمل رنج فراوان کند؟ چهکسی از مرگ خود خبر دارد و میداند که چه وقت میمیرد؟ اگر خدای نخواسته در چنین حالی مرگ شما فرا برسد چه کار خواهید کرد؟ شایسته شما نیست که دنبال دنیا بروید و با این اندام درشت در این روزهای گرم خود را به رنج و زحمت اندازید. امام باقر(ع) دست از کار کشید و به دیوار تکیه کرد و گفت: اگر مرگ من در همین حال فرارسد، در حال عبادت و ادای وظیفه از دنیا رفتهام؛ زیرا این کار عین طاعت و بندگی خداوند است. تو پنداشتهای که عبادت فقط ذکر و نماز و دعا است؟ من زندگی و خرج دارم. اگر کار نکنم و زحمت نکشم، باید دست نیاز به سوی تو و امثال تو دراز کنم. وقتی باید از فرا رسیدن مرگ بترسم که در حال معصیت و تخلف از فرمان خداوند باشم؛ نه در چنین حالی که اطاعت از امر حق میکنم و خداوند مرا موظف کرده که بار دوش دیگران نباشم و رزقم را خودم بدست بیاورم.
محمد بن منکدر با خود گفت: عجب اشتباهی کردم! من میپنداشتم که دارم او را نصیحت میکنم؛ ولی اکنون فهمیدم که خود در اشتباه بودهام و مسیر نادرست میپیمودهام و احتیاج به نصیحت داشتهام.[4]
پی نوشتها:
[1]. بحارالانوار، ج 46، ص 301.
[2]. ترجمه فرازهایی از زیارت ائمه بقیع.
[3]. غلامحیدر حسینی خراسانی، پدران مسئول: نصایح انبیا، امامان و علما به فرزندان، قم، زائر، 1386، صص 115ـ.
[4]. مرتضی مطهری، داستان راستان، قم، جامعه مدرسین، 1362، ص 56.
تاریخ : شنبه 89/8/22 | 6:0 عصر | نویسنده : | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.