امشبی ای دیده به حالم ببار
بر من و این حال نزارم ببار
چون مه غفران خدا می رود
حال مناجات و دعا می رود
آمده بود او که مهمان کند
آنچه خدا خواسته او آن کند
درد همه خلق درمان کند
درد مرا کرده دوا می رود
حال که درمانده ی او گشته ام
بی دل و وامانده ی او گشته ام
رفته و ، جامانده ی او گشته ام
آه ز دل، سوی سما می رود
ما به سحرهاش چه خو کرده ایم
درز دل خویش رفو کرده ایم
جمله دل و روی بر او کرده ایم
خوش دم او باد کجا می رود
در دم افطار و سحر حال ما
او گوهر و او پر و او بال ما
روزی اعطا شده ی سال ما
از پس ایام چرا می رود
مملو از جود و عطا بود او
این همه ایام کجا بود او
رحمت معبود به ما بود او
باز سوی عرش خدا می رود
حال و هوایش چو مهمانی است
مثل شروع نم بارانی است
از کرم شاه خراسانی است
ماه خداوند رضا می رود
در شب قدرش چه ها بود که
منبع الطاف و عطا بود که
حاجت سائل چو روا بود که
حالت او سوی بکا می رود
حالت دل سوی بکا می رود
چون مه انوار خدا می رود
می رود این دل به خدا می رود
رو به سوی کرب و بلا می رود
اکبر پورآقا
.: Weblog Themes By Pichak :.