سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به مناسبت بازگشایی مدارس

شاید مطالعه این مطالب خوشایند برخی از فرهنگیان عزیزمان نباشد اما نگارش آن بر اساس وقایعی است که برای خودم یا اطرافیانم اتفاق افتاده است.چند روز پیش که فصل بازگشایی مدارس در حال آغاز شدن بود صبح ، وقتی که مقدمات صبحانه را برای فرزندم فراهم می نمودم تا اولین روز دبستان رفتنش را جشن بگیریم یاد دوره تحصیل خودم افتادم.اما متاسفانه بلافاصله و ناخودآگاه یاد بی مهری هایی که توسط برخی از آموزگاران در مورد دانش آموزان می شد ، افتادم.هیچ وقت یادم نمی رود سیلی هایی که خانم معلم در روزهای آغازین دوره اول ابتدایی بر گوشم نواخت!البته امیدوارم هر کجا که باشد همیشه موفق و موید و سعادتمند باشد و عرایض بنده از ارزشهای آموزگاری ایشان نمی کاهد و تنها نکته ای بنده می خواهم خاطر نشان کنم علل برخوردهای بسیار غلط و نامعقول اندک آموزگارانی که از بد حادثه بر سر راه ما قرار گرفته بودند ،‌می باشد.

دوره ابتدایی بود و ناظم ما مردی قد بلند که همیشه یک شیلنگ یا طناب بلند به دست داشت و بچه ها را دنبال می نمود. فکرش را بکنید یک دفعه در کلاس پنجم وی آموزگار ما شد! جالب تر اینکه شلنگش را هم همراه داشت و با همان شلنگ ناظمی آموزگار شد.یادم نمی رود صبح ها وقتی وارد کلاس می شد بچه ها آرزو می کردند که ای کاش متولد نشده بودند و ادامه ماجرا!شب ها هم وقتی سریال لینچان شروع می شد می گفتیم ای کاش این فیلم تا قیامت ادامه داشته باشد!

باز هم یادم می آید یک روز صبح سر کلاس ریاضی وقتی من پاسخ سوالی را نمی دانستم با شلنگ مبارکشان آنقدر به دستانم نواختند که گریه و ناله مرا درآوردند.وقتی هم مرا می زد می گفت تیله بازی می کنی و درست را نمی خوانی؟ (( ظاهرا چون در محله ما زندگی می کردند روز گذشته آن روز مرا در حین بازی مشاهده نموده بود و سر کلاس عوض آن را حسابی از من درآورد.))

اکنون می پرسم آقای معلم عزیز در آن دوره که نه استخری بود و نه مجموعه ورزشی و نه پارک درست و حسابی ( بحمدالله الآن در اسلامشهر فقط تعداد استخرهای سرپوشیده و با لای 10 مجموعه است البته تا جایی که بنده اطلاع دارم.) من و امثال من کجا بازی می کردیم.نکنه انتظار داشتید با بچه های محل دور هم در کوچه تست کنکور یا تست تیزهوشان بزنیم و برنده توسط اهل محل مورد تشویق قرار بگیرد؟

در دوره راهنمایی هم یکی از معلم ها که امیدوارم همیشه موفق و سعادتمند باشد یک کیف دستی داشت و در داخل آن یک شلنگ به همراه می آورد و از خجالت بچه های درس نخوانده در می آمد.این موضوع واقعا فراموشم نمی شود که صبح ها وقتی همه معلم ها می آمدند و او در میان آنها نبود مثل این بود که دنیا را به ما بچه ها می دادند.در همان دوره چند تا معلم دیگر هم با کابل و خط کش به مصاف دانش آموزان می آمدند!

نکته ای که مرا به نگارش این متن واداشت در مورد معلم ریاضی دوره اول دبیرستان جناب آقای صفری است که واقعا نمی دانم جواب خداوند را در روز محشر چه می خواهد بدهد.البته من به نوبه خودم از در راستای بخشش الهی از وی گذشت می کنم اما دیگران را نمی دانم!

ایشان وقتی من اتحاد ها را نتوانستم از روی فرمول پاسخ بدهم با یک ضربه مشت بر روی سرم کتک کاری را آغاز نمود و با ضربات بعدی ادامه داد آنقدر ضربه زد تا من که دانش آموزی بسیار مودب و دست به سینه بودم از کلاس که نه از مدرسه به سوی منزل فرار کنم.یادم که می آید احساس بدی به خود می گیرم .احساس کینه! آن هم به همه کسانی که آن شخص را به عنو.ان دبیر می شناختند و جان عده ای دانش آموز را در دستان بی کفایت او قرار می دادند.ناگفته نماند شاید یکی از بهترین معلمان ریاضی که در دوره تحصیل من دیده بودم ایشان بود اما باید اذعان کنم که به چه قیمتی؟ اگر یکی از آن ضربات به جای حساسی بر روی سرم فرود می آمد چه اتفاقی می افتاد؟

با توجه به مطالب فوق به راحتی می توان دریافت که چرا در دوره ما اشتیاق خاصی برای تحصیل وجود نداشت.هم اکنون به هر ترتیب هر خانواده ای تقریبا هر روز یک وسیله جدید به دستور معلم مدرسه برای محصل خود خریداری می کند و می توان حدس زد اشتیاق در خانواده ها برای مدرسه بیشتر از گذشته است.به آسانی می توان فهمید سیستم آموزشی کشور به صورت مطلوبی تغییر یافته و رو به رشد است.چرا که فرزندان ما با اشتیاق مهیای رفتن مدرسه می شوند.دیگر کسی از کتک خوردن واهمه ندارد.البته این تغییر متاسفانه برای پیش دبستانی و ابتدایی برای ما ملموس بوده و در دوره راهنمایی و دبیرستان که برادرم در حال تحصیل است هنوز شاهد اتفاقات دوره هفتاد هستیم.چراکه یک روز شاهد جای ضربه های محکم یکی از معلمان او بر روی صورتش بودم که از مادرم خواستم با مراجعه به مدرسه از خجالت آن معلم درآید و او نیز چنین کرده بود.

باز هم از زحمات همه معلمینم تشکر می کنم و دست همه آنها را می بوسم و آروز می کنم همیشه همه ما برای کاری که انجام می دهیم دلیل و منطق الهی و انسانی داشته باشیم.

الهی  چنان  کن سرانجام کار

تو خوشنود باشی و ما رستگار




تاریخ : شنبه 90/7/9 | 11:18 صبح | نویسنده : | نظر


  • paper | فروش لینک ارزان | بک لینک رایگان
  • آکوا - مصطفی | فروش رپرتاژ آگهی