یاورم که هستی کاش باورم تو باشیّ و
ساقی و می و جام و ساغرم تو باشیّ و
اف بر این زبان ایکاش تا که زنده ام هر جا
حرف اول و حرف آخرم تو باشیّ و
چاره ساز مشکل ها نام تو بود، زین پس
آنکه نام او هر دم می برم تو باشیّ و
صحن تو شد از این رو آیینه در آیینه
تا که در حرم هر جا بنگرم تو باشیّ و
یک شب دگر ایکاش در میان مهمان ها
با من و دو فرزندم در حرم تو باشیّ و
گم شوم شبی جانا در حریم تو بینم
آنکه می کشد دستش بر سرم تو باشیّ و
گفته ای که خواهر را این چنین که خواهرجان
افتخار من این است خواهرم تو باشیّ و
یاورم تو باشیّ و از تمامی دل ها
واکنم گره ها را همچو مادرم زهرا
شعر:اکبر پورآقا
تاریخ : سه شنبه 98/5/15 | 3:44 عصر | نویسنده : | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.