مادر ارباب

من ابوالفضلم و بر حضرت زهرا(سلام الله علیها)  پسرم

با همه زخم تنم باز من او را سپرم

در کنار نهر علقم عطر یاسی می وزید

آن زمان که، تیرهایی مشک آبم را درید

تازه چشمم گرم دیدار گلم گردیده بود

ناگهان تیری تمام آرزوهایم ربود

چشمی از من خون شد و بارید زار

آن یکی اشک، از غبار روزگار کجمدار

با خودم نجوا نمودم گفتگو با زمزمه

مادرم!- نه - مادر ارباب من یا فاطمه!

تو گل یاس علی، مادر ارباب منی؟!

یا که نیلوفر نیلی شده ، ام الحسنی؟!

تو ندیدی در جهان  بیشتر از هجده بهار

پس چرا قامت کمان کرده تو را این روزگار؟

آن زمانی که جدا شد شهپر ببریده ام

حس درد  بازوان بسته را فهمیده ام

آن زمانی که حسین(علیه السلام) آمد برم با حال زار

من شدم با یاد حیدر(علیه السلام) یاد مادر بی قرار

من شنیدم که حسین(علیه السلام)  می گویدم نفسی فداک

تشنگی بادا فدای سر تو، ادرک اخاک

        اکبر پورآقا 03/02/91

هر چند بر ناتوانی خویشتن کاملا واقف هستم ، لکن خواستم بنده نیز در این درگه پیشانی ارادت سائیده و ابراز تولا نمایم.انشاالله رحمان مورد پذیرش صاحب الزمان(عج) واقع گردد.




تاریخ : یکشنبه 91/2/3 | 2:39 عصر | نویسنده : | نظر


  • paper | فروش لینک ارزان | بک لینک رایگان
  • آکوا - مصطفی | فروش رپرتاژ آگهی