من،گمشده ی من؟!
در یکی از برنامه های "کلامی از بزرگان" پخش رادیو قرآن سخنرانی کوتاهی از استاد شهید مرتضی مطهری پخش شد که به نقل از مضمون اینگونه بودکه ایشان با تکیه و تفسیر حدیثی از حضرت علی ( علیه السلام ) می فرمود: «در عجبم از کسی که گمشده ای دارد و با اصرار در پی یافتن گمشده ی خویش است اما همین شخص خویشتن خویش را گم کرده و در پی یافتن خود نیست.ایشان مثال یک کت را زدند و اظهار تعجب کردند از اینکه شخصی اگر کت خودش را گم کند ساعت ها یا حتی روزها دنبال کت خویش می گردد اما همین شخص خود را گم کرده و به هیچ وجه در پی یافتن خود نیست.»
با استماع این نکته ی بسیار جالب ناخودآگاه یاد آیه ی «وَ لا تَکُونُوا کالَّذِینَ نَسوا اللَّهَ فَأَنساهُمْ أَنفُسهُمْأُولَئک هُمُ الْفَسِقُونَ (19 حشر) و مانند آن کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم خود آنان را از یاد خودشان ببرد و ایشان همان فاسقانند.»افتادم.
در ترجمة المیزان جلد 19صفحات379 و380 در باب تفسیر آیه ی فوق می خوانیم:« ...فراموش کردن نفس فراموش کردن خدا است ، زیرا وقتی انسان خدا را فراموش کرد اسمای حسنی و صفات علیای او را که صفات ذاتی انسان ارتباط مستقیم با آن دارد نیز فراموش میکند ، یعنی فقر و حاجت ذاتی خود را از یاد میبرد ، قهرا انسان نفس خود را مستقل در هستی میپندارد ، و به خیالش چنین میرسد که حیات و قدرت و علم ، و سایر کمالاتی که در خود سراغ دارد از خودش است ، و نیز سایر اسباب طبیعی عالم را صاحب استقلال در تاثیر میپندارد ، و خیال میکند که این خود آنهایند که یا تاثیر میکنند و یا متاثر میشوند . اینجا است که بر نفس خود اعتماد میکند ، با اینکه باید بر پروردگارش اعتماد نموده ، امیدوار او و ترسان از او باشد ، نه امیدوار به اسباب ظاهری ، و نه ترسان از آنها ، و به غیر پروردگارش تکیه و اطمینان نکند ، بلکه به پروردگارش اطمینان کند . و کوتاه سخن اینکه : چنین کسی پروردگار خود و بازگشتش به سوی او را فراموش میکند ، و از توجه به خدا اعراض نموده ، به غیر او توجه میکند ، نتیجه همه اینها این میشود که خودش را هم فراموش کند ، برای اینکه او از خودش تصوری دارد که آن نیست . او خود را موجودی مستقل الوجود ، و مالک کمالات ظاهر خود ، و مستقل در تدبیر امور خود میداند . موجودی میپندارد که از اسباب طبیعی عالم کمک گرفته ، خود را اداره میکند ، در حالی که انسان این نیست ، بلکه موجودی است وابسته ، و سراپا جهل و عجز و ذلت و فقر ، و امثال اینها . و آنچه از کمال از قبیل وجود ، علم ، قدرت ، عزت ، غنی و امثال آن دارد کمال خودش نیست ، بلکه کمال پروردگارش است ، و پایان زندگی او و نظائر او ، یعنی همه اسباب طبیعی عالم ، به پروردگارش است ...»
امیدوارم قرآن دست گیر ما و شما باشد و در همه ی عرصه های زندگی نه خود، نه خدا را در صحنه های زندگی خود گم نکنیم.
.: Weblog Themes By Pichak :.