سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیدار با شهریار زمان ، استاد مشعل (قسمت اول)

نیازی به تنظیم وقت قبلی و خبری از منشی و انتظار ملاقات نبود.گویی بر بال ملائک بودم و در محل حرای مشعل و نزول ابیات عاشورایی جایی که استاد مشعل از شهر و شهرت دست شسته و به نیوش وحی کربلا گوش جان سپرده؛ فرود آمدم.

بر خلاف همه ی اساتیدی که تا کنون دیده بودم استاد مشعل اصلا لفظ قلم صحبت نمی کند و اگر کسی با صدای استاد شهریار آشنایی ولو اندک هم داشته باشد؛ با استماع لحن روحانی استاد مشعل ناخودآگاه به یاد استاد شهریار و لحن اعجاز انگیز شعری ایشان می افتد.استاد بسیار مهربان و دور از همه ی افتخارات خود که از آن جمله تالیف 4 جلد کتاب با دوره های چاپ مختلف است مرا با اسم کوچک خودم و اکبر جان مورد خطاب قرار می داد و اینگونه بود که نه تنها احساس غریبی نداشتم بلکه احساس قرابت دیرینه با ایشان در وجودم موج می زد.

ساعتی بیش فرصت بهره گیری از شعله های پرفروغ و گرمی بخش مشعل نبود اما در همین لحظات اندک که برمن به چشم زدنی گذشت به اندازه ی همه ی سالهای ناآشنایی ام با استاد مشعل از حضورش درس گرفتم و دانش اندوختم و هر چه بیشتر به تعالیم آن جلسه می اندیشم بیش از پیش به ژرفای مطالب ایشان پی می برم.

این دو ساعت روحانی با روضه و خاطره و تشکر و روایت و حتی اشک چشم استاد همراه بود.استاد نه برای خاطرات خود با مرحوم رحیم منزوی اشک ریزان شد و نه خاطرات شهریار، بلکه آنجایی که از مرحوم سید رشتی سخن گفت تا به نام شیرین و دلنواز حضرت حسین (علیه اسلام) رسید، اشک ریزان شد و احسن الحالی را بر جلسه حاکم فرمود.

استاد قدرت چوپانی(استاد مشعل) برای من تداعی ندیدن های استاد شهریار، رحیم منزوی، استاد حاج انور اردبیلی، تاج الشعرا یحیوی، سهراب سپهری و بسیاری دیگر از شعرای میهنم بود.ساده زیستی و تواضع استاد مثال زدنی بود و دیدنی.

درس نخست و کلی استاد در دیدار آغازین همه و همه مدارا و تکریم مردم بود و بس.اغلب روایات و خاطرات استاد نیز به همین موضوع تکیه داشت.استاد مشعل بعد از بیان چند خاطره و روایت گفت: اکبرجان! مردم در نزد خداوند و ائمه ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) از جایگاه رفیعی برخوردارند و هیچ کس حق ندارند بر آنها به چشم تکبر و غرور بنگرد.نمی دانم استاد از چه رویی این دروس را به این حقیر تعلیم کرد اما نیک می دانم باید همه ی آموخته های آن روز خود را گونه ای به صفحات قلبم حک کنم که هیچگاه فراموشم نگردد.

استاد مشعل بر خلاف اغلب هنرمندان که همیشه طلبکارند و انتظار نگاه دارند به هیچ وجه از هیچ کس گلایه مند نبود و از ادب بسیاری از مداحان و شعرا و شاگردان خود بسیار و بسیار ابراز خرسندی می نمود.اما متاسفانه علیرغم همه ی لطف و بزرگواری این شاعر دلسوخته و کم نظیر آیینی میهنمان همه ی ما دوستداران ادب و شعر در خصوص اینگونه اساتید که نه!بلکه صد البته در خصوص خودمان کم لطفی و جفا داریم.چرا که باید تا حد امکان از وجود اینگونه اساتید بهره ببریم.استادی که اکنون می توان در جای خالی مرحوم شهریار به ایشان تکیه زد.استادی که اگر زبانم لال او هم همچون شهریار ترک جهان فانی کند همه ی ما در کنگره های بزرگداشت و تجلیل از او قصاید استاد استاد و مشعل مشعل خواهیم سرود!!!؟؟؟

از استاد مشعل تا کنون 3 کتاب تحت عنوان های منظومه ی چاراویماق هشترود،سرمستان الستی، فرزانگاه هستی به چاپ رسیده که چهارمین کتاب شعر ایشان هم تحت عنوان سلطان عشق و مستی در دست چاپ و انتشار است.

کوشش خواهم نمود همه ی آموخته های دیدار فوق را در این وبلاگ برای یادآوری خویش و قدردانی از محضر استاد حسب بضاعت خویش به رشته ی تحریر درآورم.

پس تا قسمت بعدی دیدار با استاد مشعل...!

قطعه شعری بسیار زیبا از استاد مشعل به نقل از پایگاه اشعار استاد مشعل:

گل بی عطر و بو از خار بدتر

دل بی عشق از احجار بدتر

بهار بی شکوفای گلستان

بود از فصل دی صدبار بدتر

گهی سئیر چمن رفتن مصیبت

صفا گاه از جفای دار بدتر

گهی درمان هزاران بدتر از درد

تن سالم گه از بیمار بدتر

گهی خوبی شروع زشتکاریست

محبت گاه از آزار بدتر

گهی سجاده عین صحنه سازیست

گهی تسبیح از زنار بدتر

گهی جنت به یک رکعت نماز است

گهی آب وضو از نار بدتر

گهی منبر ستون عرش داور

گهی از تخته ی الوار بدتر

خدا در خلوت دل هم جلیس است

ریائی مومن از کفار بدتر

به قول مرشد شیراز ، سعدی

بشر گاهی ز کلب هار بدتر

عطوفت با پلنگ تیز دندان

حشم را از دم قدار بدتر

ز «چوپانی» سوال از مهر شد؛گفت:

رفیق نیمه رو از مار بدتر...

شاعر استاد قدرت چوپانی(مشعل)




تاریخ : شنبه 92/5/26 | 11:3 صبح | نویسنده : | نظر

تشکر از کارگردان خروس!

تشکر از پخش سریال خروس!!طبق معمول هر سال از ابتدای ماه مبارک برای نماز مغرب و عشا هر شب بعد از افطار پای پیاده عازم مسجد می شدم. اغلب شب ها وقتی از جلوی منزل آقا برات رد می شدم از حیاطشان که درب آن هم نیمه باز بود تلویزیون خروس خروس می کرد! تلویزیون با یک موسیقی خاص و جالبی هی می گفت: خروس خروس خروس ...!!!

با خودم فکر می کردم این آقا برات آدم ماخوذ به حیایی بود.حالا به خاطر گرما میان تو حیاط می شینن ، بشینن. چرا ماهوارشونو میارن تو حیاط نگاه می کنن؟!

بیشتر شب ها با این فکرها از جلوی حیاط آقا برات رد می شدم و همچنان تلویزیونشون با آهنگ می گفت : خروس خروس ..!!

شب های قدر با هزار خجالت و شرمندگی تو مسجدرفتم پیش آقا برات نشستم و یواش یواش سر حرفو باز کردم.گفتم این ماهواره ای ها واقعا خجالت نمی کشن؟ از بی برنامه گی هی خروس خروس خروس می کنن؟

آقا برات بنده ی خدا گفت مگه شما ماهواره دارید؟ گفتم نه شنیدم یه برنامه ساختند وقتی شروع میشه هی می گه خروس خروس ..

آقا برات گفت بابا اون ماهواره نیست که تلویزیون خودمونه.

گفتم تلویزیون خودمون؟

گفت: آره بابا. بعد از افطار یه سریال گذاشتن به اسم خروس که آهنگش هم خروس خروسه . از وقتی هم که این سریال شروع می شد این مرغهای خونه ی ما هی قد قد می کردن. ما هم مونده بودیم چه کار کنیم. از این طرف تلویزیون هی خروس خرو می کرد و از اون طرف هم مرغها توی حیاط قد قد.قد قد....

خلاصه مجبور شدیم وقتی خروس شروع می شه تلویزیون رو بیاریم بگذاریم تو حیاط تا مرغ هامون خروس رو ببیند و آروم بگیرن.جالب اینکه از اون وقتی که  مرغامون خروس خروس رو شنیدند و دیدند ، بهتر تخم می کنن.

آقا برات می گفت می خوام زنگ بزنم تلویزیون تشکر کنم!




تاریخ : چهارشنبه 92/5/16 | 1:25 عصر | نویسنده : | نظر

راستگو بمانیم!

غلامرضا رجبی میثم منتظران شهادتبا سلام و احترام به محضر مخاطبان بزرگوار وبلاگ منتظران شهادت و عرض تبریک ماه مبارک رمضان و عذر تقصیر از کوتاهی و کم کاری در به روز آوری وبلاگ که مقصر اصلی آن من نیستم. دیروز در خبرها مصاحبه ی برادر گرانقدر و پیشکسوت انقلاب و نظام جناب آقای دکتر بشارتی وزیر اسبق کشور و از دیپلمات های با سابقه و زجر کشیده های انقلاب را خواندم و از این همه فرافکنی عمدی و فارغ از حقیقت در خصوص موضوع آقازاده ها و جناب آقای هاشمی رفسنجانی تعجب کردم.ما ایشان را به صداقت و راستگویی می شناسیم. صبوری وی در طول دوره ی طولانی فقدان مسئولیت در سال های اخیر ستودنی و مواضع انقلابی و صادقانه او را در فواصل زمانی مختلف و حوادث و اتفاقات قابل ارج گذاری می دانیم.مخصوصا که سوابق زجرهایی که او در کنار همرزمانش در زندان های رژیم ستمشاهی به جان خرید از جمله دلایل احترام به شخصیت ایشان به حساب می آید.اما شاید در اثر کهولت سن، اطلاعات غلط، تعلقات حزبی و گروهی و تعلقات شخصی و یا چشم بستن به واقعیات و در نهایت همراهی با شرایط جدید پس از انتخاب دکتر روحانی به ریاست جمهوری اسلامی ایران ایشان در صحبت هایشان مسئله آقازادگی را به کل منتفی و غیر واقعی دانسته اند.و در توضیح دلایل این نفی هم به عدم وجود چنین واژه ای در قانون و محاورات رسمی اشاره کردند و به اصطلاح با یک  جا خالی حقوقی مسئله را کلا پاک نموده اند.من از ایشان انتظار دارم مانند همیشه انقلابی و مومن و صادق باشند. و با این مطالب که احتمالا با توضیحاتی می توان آن را تبیین نمود احساس تحمیق کردن در مخاطب ایجاد نکنند.پدیده ی آقا زادگی یا سوء استفاده ی نزدیکان و به خصوص فرزندان برخی از بزرگان نظام از جمله فرزندان آقای هاشمی و ناطق موضوعی نیست که از خاطر اذهان پاک گردد. بماند فعلا که فرزندان این افراد در پناه انتصاب دکتر روحانی سر از سوراخ موش بیرون آورده و متهم ترین فرد حداقل در موضوع کشف و ضبط عتیقه جات ( که امیدوارم روزی از اسرار آن پرده برداری شود) جزء نزدیکترین مشاوران آقای روحانی قرار می گیرد.و احتمال وزیر شدن او هم مطرح می گردد و البته وی یک آقا زاده است.از آقای بشارتی عذرخواهی می کنم و امیدوارم هیچ وقت حافظه ی مردم را دست کم نگیرند.

مطلب دوم نیز در نتیجه به مطلب اول شبیه است و با مسئله ی صداقت سیاسیون و به خصوص افراد با سابقه و معتمد نظام و رهبری ارتباط مستقیم دارد. القصه ما بر اساس شواهد و اقوال مستند و فراوان مطلع شدیم که ائتلافی تحت عنوان 1+2 بین آقایان دکتر ولایتی، دکتر قالیباف و دکتر حداد عادل قبل از انتخابات ریاست جمهوری اخیر ایجاد و علاوه بر توافقاتی که ما خیلی از آن مطلع نیستیم هدف نهایی این ائتلاف حضور در عرصه و بررسی آرای هر یک در نزدیکی پایان تبلیغات انتخاباتی و در نهایت انتخاب  فردی از این سه تن که رای بیشتری دارد به عنوان کاندید نهایی ائتلاف یاد شده بوده است. من به اینکه آقای قالیباف بهترین گزینه بود یا نه کاری ندارم؛ به اینکه ایشان رای آورد یا نه هم کاری نخواهم داشت.اما صداقت در عرصه ی سیاست ایجاب می کرد آقای دکتر ولایتی برای عدم استعفای خود قبل از انتخابات علیرغم اطلاع کامل از آرای کمترش نسبت به قالیباف توضیحاتی قانع کننده می داد.مخصوصا که آقای دکتر حداد عادل مرد تقوا و تدبیر چنین کرد.و با استعفایش برگ افتخار دیگری به کارنامه ی پربارش افزود.آقای دکتر ولایتی باید توضیح بدهند که شایعه ی دستور آقای هاشمی مبنی بر عدم انصراف در راستای تخریب آرای اصولگرایان و تفرق آن صحیح بوده و واقعیت دارد؟ چراکه همه می دانند در صورت انصراف دکتر ولایتی به نفع آقای قالیباف عمده ی آرای ایشان به قالیباف داده می شد ، با توجه به اینکه در صورت کاهش 350 هزار رای از آرای دکتر روحانی انتخابات به دور دوم می کشید ؛ اهمیت موضوع  عدم پایبندی دکتر ولایتی به تعهدش روشن تر می شود.هر چند بنده انتخاب رییس جمهور در نوبت اول و عدم انتخاب آقای قالیباف را مبتنی بر خیر و برکت برای مردم و ایشان دانسته و معتقدم دست دیگری از غیب به نظام و انقلاب و مردم و رهبری نظر داشته و هدایت کار را بر عهده دارد.از این منظر عدم انتخاب آقای قالیباف خیر تلقی می گردد اما اعتراضم به پایبند نبودن سیاسیون ما به اخلاق و تعهدات مرتبط در هر عرصه ای می باشد.و آن را سم مهلکی برای عرصه ی سیاسی نظام و الگوی سیاست های شیعی و انقلابی جمهوری اسلامی که امام راحل عظیم الشان آن را ترسیم و رهبر معظم انقلاب نیز بر مدار آن حرکت فرمودند می دانم.امید آنکه آقای ولایتی اگر توضیحی دارند برای ثبت در تاریخ ارائه فرمایندو اگر اصل موضوع انچنانکه شایع شده واقعیت دارد توبه فرمایند. درهر حال نباید اجازه داد بزرگان نظام و انقلاب با لغزشهای کوچک و بزرگ در ذهن جوانان و پیروانشان کوچک و مساله دار جلوه کنند.

انشاالله که اینگونه شود.

غلام رضا رجبی (میثم)

23/04/1392

 متن کامل پیام در وبسایت منتظران شهادت






تاریخ : سه شنبه 92/5/15 | 7:49 صبح | نویسنده : | نظر

نوحه جدید ترکی شهادت حضرت علی(علیه السلام)

به سبک " تا مشکتو به آب زدی ، موجای دریا شد آروم"

در صورت استفاده لطفا و حتما این بنده ی حقیر را از دعای خیر خود بی نصیب نفرمایید.یاعلی

قانه باتوبدی  بو گجـــه ، مولا علی مولاعلی

باشدان آخور قانی نجه ، مولا علی مولا علی

ائدور ناله ، عرشین  اهلی  حیّ العـــــــزادی

آخان  قانی ، سجده گاهینده  مرتضــــــادی

نماز اوسته ، اولدی  محرابی  قتلگاهــــــــی

گیوب قاره  یر، گوو، عالم  ماتم ســـــرادی

یارالی یا حیــــدر            یارالی یا حیــــدر

محراب اولوبدی مقتلی ، قلبی یارا باشدا یارا

زاهراده سسلور یا علی ،  دلده نوا  پهلو یـارا

دیور زینب ، دور ایاقه  ای شیـــــــــر داور

سنی گزلوللر ، آتاسیز اطفال مضــــــــــطر

گولور قاتل ! چون بیلور دای حیدر دورانمز

حسن حسین ، زینبیلن نوحه دیوللــــــــــر

یارالی یا حیــــدر            یارالی یاحیـــدر

سروده و تنظیم شده توسط اکبر پورآقا در سحرگاه 17 رمضان 1434

در صورت استفاده لطفا و حتما این بنده ی حقیر را از دعای خیر خود بی نصیب نفرمایید.یاعلی




تاریخ : دوشنبه 92/5/7 | 12:13 عصر | نویسنده : | نظر

یا صاحب الزمان و یا حسین...

سپاس خدای را که به بهانه ی فرمانبرداری از دستورش برای چند ساعت نخوردن و نیاشامیدن که تماما هم مزید بر سلامت است- ما را داخل بر برکات و نعمات و ارزش های عرشی و قدسی رمضان کرد. و سلام بر بهانه ی رحمت و بخشش. سلام بر بهانه ی رسیدن به خود و خالق. سلام بر برکت و فزونی فراوان. سلام بر ماه بیداری. سلام بر ماه ارزش ها. سلام بر ماه مبارکی که در نیمه های آن دلتنگ رفتنش می شویم.سلام بر ماه زیبای خدا که وقتی هست برکت هست و روزی فراوان هست و توفیقات مضاعف!

وقتی یک سر و هزار سودا داشته باشی، وقتی در ذهنت تمام کلمات و جملاتت با هم درگیر باشند و وقتی بین سر ساییدن به خاک فاتحان کربلای ایران و پرکشیدن دل به شوق جانبازی و سربازی برای بلاکش دشت نینوا، خواهر مصیبت دیده و بلا کشیده ی حسین (علیهماالسلام) - که این روزها هم با آن قامت علوی و صلابت فاطمی تمام خدعه ها ، ریاها و تزویرهای سفیهان تشریح شده در کلام حق  را چنان سوی خودشان بازمی گرداند که گویی این شیرزن کربلاست که به قرارگاه دشمنان یورش برده!- بمانی؛ فقط باید بگویی یا صاحب الزمان و یا حسین...

هرچند شاید سوز و اثر کلامم تا به دیواره ی قلب هزار دروازه ام هم نرسد- که آن هم سر در مرکّب به ریا و حب دنیا آغشته و قلم خود تراشیده ام دارد- اما این رزق فزون ماه کرامت و عنایات ایزد است که حُسن حال را با تمامی بی حالی و خواب آلودگی ام ارزانی ام داشته است. و من در این حسن حال حتی درخواست کننده هم نیستم چه رسد ،خود را بر جاده زده!حُسن حالی که من را ندیده شیفته ی سنگرهایی کرده که لبخندهایش از عمق روح و جان و پرکشیدن هایش به سان پرکشیدن پرنده های بهاری بی هیچ تعلق و وابستگی است!حُسن حالی که نا خود آگاه مرا با خود به صفحات خاک آلود دلنوشته های سید شهیدان اهل قلم می برد. حالا می فهمم چرا این صفحات اینقدر عمیقند و موثر.چون مرکب این نوشته ها بوی ثارالله را دارد و قلم نگارنده را مردانی از تبار شیرزن منقش کننده ی حسین بر تربت پاک کربلا تراشیده اند! شیرزنی که پس از چهل روز از عاشورا و در کربلا روی خاک ها نوشت: یا صاحب الزمان و یا حسین...

باز سر درگمم!

این بار به جای بین الحرمین عباس و حسین(علیهماالسلام) سردرگم بین کربلا و دمشقم.همه ی وجودم در کربلا جامانده و همه ی نگاهم در سمت دمشق.

بانو! ای خواهر ارباب!  با همه ی وجودم سلام! کاش من هم می توانستم همچون حبیب ابن مظاهرباعث تصلی خاطر شما و بچه های ارباب باشم. اما هیهات من کجا و حبیب...

آری. حبیب آمد و بچه های چشم انتظار کاروان حسین که چند روزی بود دسته ها و گروه های در حال الحاق به لشگر ابن سعد ملعون را می دیدند و در حسرت ملحق شدن یک نفر به جمع طرفداران کم شمار پدر بودند از دور حبیب را دیدند و دویدند و شادی کردند و تو از حبیب برای آمدنش تشکر کردی و او هم در پاسخ این تشکر خاک بر سر می ریخت و می گفت : من کجا و تشکر زینب کجا؟!

حبیب! تو که با این قرابت و عشق و علاقه و حضور در کربلا چنین کردی ، پس وای برمن! کسی که با سرکشی نفس خود بر خاکستر فرصت های خودنشسته است!

تنها آرامش و تصلی خاطر برایم یک ذکر است.ذکر زیبا و دلنشینی که حتی در کربلا دل پر تپش و مضطرب و پریشان زینب را تصلی می داد.آری او برادر و امام خویش را صدا می زد و من هم مولا و امام خویش را صدا می زنم:

 یاصا حب الزمان و یا حسین...




تاریخ : دوشنبه 92/4/31 | 12:39 عصر | نویسنده : | نظر

سوقولمه ی دودکشی

این روزها با دودکش و مادرانه و خروس و خنده بازار و امثال اینها شاید دیگر کار ما وبلاگ نویس ها هم کساد شده باشد. و خواننده های همیشگی مان را نداشته باشیم. کاش یکی بود مثل نقش فیروز در سریال دودکش شبکه ی یک سیما یه سوقولمه نثار ما می کرد تا به خودمان بیاییم و قدم از قدم برداریم. با همه ی نقدهایی که خیلی ها این روزها به سیما و تلویزیون دارند باید به آنها دست مریزاد گفت! چونکه لااقل قبل سریال هایشان که در طول آن خنده بر لبان مردم می نشانند از مردم و بینندگانشان یک آمین و یک یاعلی موثر می گیرند! باید گفت: آقای محمد حسین لطیفی ما با تمام بضاعت قلیلمان به شما آفرین می گوییم.اما گلایه مان از مسئولین محترم و زحمتکش سیما همچنان باقی است.

آفرین می گوییم چون برنامه ای تاثیر گذار ساخته اید و در نزدیکی میانه ی راه توفیق و اقبال از آن غیر قابل انکار است. آن هم اقبال مردمی همچون مردم فهیم ایران زمین.اما آقای لطیفی واقعا 11 ماه دیگر از سال چرا پا به عرصه ی سیما و جعبه ی جادو نگذاشتید؟!شاید رنگ و بوی پر رنگ و زعفرانی ماه مبارک باعث شد که همه ی نگاه خود را معطوف به این ماه کنید!رنگ و بویی از داغی بازار تماشاچیان مشتاق و پر و پا قرص رمضانی.و کافی بود شما فن و هنر خود را به نمایش بگذارید تا ..!

رنگ گلایه ی ما امروز بسیار پررنگ تر از تشکر و تحسینمان است.کاش این جشنواره ی فیلم های تلویزیونی و سریال های رمضانی به مناسبت اعیاد شعبانیه برگزار می شد.این جشنواره ی سریال ها و دودکش ها و خنده بازها، ما را یاد جمعه بازارهای محله های قدیمی می اندازد!آنجا که در اوقات معمولی حتی خریدهای معمولی هم مستلزم رفتن به شهرها بود اما در جمعه بازارها همه چیز مهیا!باز البته واقعا جای شکرش باقی است که شما پا در عرصه گذاشتید و ما را از دست اوشین و سال های دور از خانه اش نجات دادید!هر چند که دیگر اوشین و تاناکورا سوژه ی خنده بازاری ها هم شده است.

در این چندسالی که در خانه هایمان و کنار سفره های ماه مبارک رمضان جعبه ی جادویی از اعضای خانواده مان محسوب می شد، به ماه خدای سحرگاهان فرزاد جمشیدی انس و الفتی خاص گرفته بودیم. الفتی از جنس یک شومینه در هوای سرد! جعبه جادو با جمشیدی فقط چشمهامان را گرم نمی کرد؛ بلکه دلهایمان را نیز گرم می کرد. هزینه ای هم نداشت.نه قشم و کیش و فرانسه و آلمان و نه سفرها و ماموریت های طولانی مدت و امثال آنها نیازنداشت.دودکشی هم نمی خواست تا قبلش آمین و یاعلی بگیرد.راحت اشک می گرفت و حمد می گرفت و شفا و تصلی می داد! واقعا این سحرها جایش خالی است و درباره ی او نوشتن هم مطالعه ی کثیری می خواهد و هم وقت و مجال لازم!هر جا که هست حمدها و قطرات اشک سحرگاهیمان نثارش باد...

در نهایت باید عرض کنم امروز همه ی ما مسئولیم و در قبال آیندگان این مرز و بوم مسئولیت داریم.نسل قبل از ما برایمان راویان فتح بودند! ما برای نسل بعدی روایگر چه خواهیم بود؟!

طاعاتتان قبول و یا حسین!

 




تاریخ : شنبه 92/4/29 | 6:3 عصر | نویسنده : | نظر

گفتگوی صمیمی با سید شهیدان اهل قلم ، شهید سید مرتضی آوینی

مقاله ی ذیل چند پرسش از سوالات امروزی است که از حضور سید شهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی سوال شده است: (علامت خط تیره سوال و علامت نقطه پاسخ می باشد.)

-     امیدواریم این همه شرمندگی و سرافکندگی ما از حضور شما، توان این گفتگو را به ما دهد یا به عبارت دیگر بتوانیم جرعه ای از فیوضات سرشارتان با بضاعت خویش نوش کنیم؛ تا لااقل اندکی سرمستی که شما بارها مشاهده ی آن را در میان دانش آموختگان مدرسه ی عشق به رخ همگان کشیده بودید،حاصل شود.

·     "عالم محضر شهداست، اما کو محرمی که این حضور را دریابد و در برابر این خلأ ظاهری  خود را نبازد؟ زمان می‌گذرد و مکان‌ها فرو می‌شکنند، اما حقایق باقی هستند."1

-     آقا سید مرتضی ، شما در جبهه و جنگ و در یک کلام در میان رزمندگان چه یافتید که تمامی دانش سرشارتان ، قلم شیوا و پرمغزتان و در یک کلام زندگی گهربارتان را در آن صرف نمودید ؟

-     "ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم. ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند. ما همه‌ی افق‌های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم. ما ایثار را  دیدیم که چگونه تمثل می‌یابد؛ عشق را هم، امید را هم، زهد را هم، شجاعت را هم،  کرامت را هم، عزت را هم، شوق را هم، و همه‌ی آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ  شنیدند، ما به چشم دیدیم. ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصه‌ی مبارزه به  فعلیت می‌رسند. ما معنای جهاد اصغر و اکبر را درک کردیم. آنچه را که عرفای دلسوخته حتی بر سرِ دار نیافتند، ما در شب‌های عملیات آزمودیم. ما فرشتگان را دیدیم که چه سان عروج و نزول دارند. ما عرش را دیدیم. ما زمزمه‌ی جویبارهای بهشت را شنیدیم. از  مائده‌های بهشتی تناول کردیم و بر سر سفره‌ی حضرت ابراهیم نشستیم. ما در رکاب امام  حسین جنگیدیم. ما بی‌وفایی کوفیان را جبران کردیم."2

-     شما عمری را در بین افرادی گذرانده اید که آسودگی خیال بالش زیر سرشان و راحتی و سبکبالی روح زیر انداز خوابشان بوده؛ به نظر شما علت آسودگی آنها و عدم آسودگی ما در چیست؟

·     "مردمان این روزگار سخت از مرگ می ترسند. اما حقیقت آن است که زندگی انسان با مرگ در  آمیخته است و بقایش با فنا. پیش از ما میلیاردها نفر بر روی این کره ی خاکی زیسته  اند و پس از ما نیز. مرگ آغاز حیاتی دیگر است؛ حیاتی که دیگر با فنا و مرگ  در آمیخته نیست. حیاتی بی مرگ و مطلق. زندگی این عالم در میان دو عدم معنا می گیرد؛  عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستندارد. زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است؛ روشنایی هایش با تاریکی، شادی هایش با رنج،خنده هایش با گریه، پیروزی هایش با شکست، زیبایی هایش با زشتی، جوانی اش با پیری وبالاخره وجودش با عدم.حقیقت این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریده اند: «دلهاتان را از دنیا بیرونکنید، پیش از آنکه بدن های شما را از آن بیرون ببرند."3

-    علت اصلی مراجعه ی امروز ما به شما شخص «محسن مخملباف» و فیلم های اخیر او یعنی «سکس و فلسفه» و «باغبان» است . می خواستیم نظرتان را در خصوص ایشان و فیلم هایش دوباره مرور کنیم.

·    "مسئله‌ی مخملباف از «دستفروش»به بعد، فقر و عدالت بوده است بی‌آنکه جواب را پیدا کند، و آدمی مثل او هرگز به جواب نخواهد رسید. شکاک است، اما این شک را مقدمه‌ی رسیدن به یقین و بعد هم قطعیت و قاطعیت قرار نمی‌دهد. فقط شک می‌کند و دیگران را به شک می‌اندازد و بعد هم رهایشان می‌کند، چرا که خودش هم به جواب نرسیده است."4

-        یعنی حتی نمی توان برای تفریح و سرگرمی هم به فیلم های مخملباف نگاه کرد؟

·    "وقتی که به سینمای مخملباف می‌روی باید قبول کنی که یک ساعت و نیم از زندگی‌ات را در یک فضای آکنده از بدخلقی، عصبانیت، ظاهرگرایی، تردید، نیهیلیسم مزمنِ بدخیم، سیاه‌اندیشی، سرگردانی و عوامفریبی سر کنی. اشکال کار اینجاست که وقتی کسی به اینجا می‌رسد باز هم هیچ‌چیز مانع از آن نیست که امکانات سینما در اختیارش قرار بگیرد و فیلم بسازد، فیلم اکران عمومی پیدا کند و آدم‌های بسیاری فیلم را تماشا کنند و بیماری‌های فیلمساز به آن کسانی که آمادگی دارند سرایت کند و مگر نه اینکه آقای مخملباف خودشان بارها گفته بودند که فیلم، کارگردان را لو می‌دهد؟"5

-    شما در خصوص فیلم های «فرماندار» ، «نوبت عاشقی» و «شب های زاینده رود» مخملباف هم نظراتی داشتید. آیا ممکن است چند جمله ی کوتاه در ارتباط با آن بفرمایید؟

·    "«فرماندار» بسیار سردرگم تر از هامون است.و این سردرگمی صفت ذاتی «روشنفکر بازی» است. وقتی یک سیرابی فروش معاون فرمانداری می شود و یک کاسه بشقابی رئیس جمهور، معلوم است که کار به کجا می کشد. مقصود از رئیس جمهور کاسه بشقابی، شهید رجایی است و آدم در می ماند که مگر قرار نبود داستان در زمان بنی صدر اتفاق بیفتد؟!کسی که بر سر عدالت مشکل دارد باید بداند که پای عقل او در مسئله‌ی جبر و اختیار می‌لنگد؛ بگذریم از آنکه اصلاً جای مباحثه و حل مسائل فلسفی در سینما نیست. کسی تا به قطعیت نرسیده است نباید فیلم بسازد و اگر هم فیلم می‌سازد تا طرح مسئله کند، باید داستانی را طراحی کند که در طول آن، در متن وقایع و ارتباط میان افراد، این مسئله وجود پیدا کند. از زبان قاضی فیلم «نوبت عاشقی» می‌شنویم که: «قضاوت به درد کسی می‌خورد که به نتایج عمل مجرم‌ فکر می‌کند نه به دلایلش.» و درست خود آقای مخملباف هم به همین درد مبتلاست."6

-        معروفیت مخملباف و اقبال از او به فیلم دستفروش باز می گردد. لطفا در این باره نقطه نظراتتان را بیان فرمایید.

·    "از فیلم «دستفروش» به بعد، مخملباف فیلم را وسیله‌ی «شعار دادن» ساخت و به‌به و چه‌چه‌های جناح روشنفکران نیز اجازه نداد که او به حقیقتِ کاری که انجام می‌دهد واقف شود. این معروفیت و هیاهو، نوعی ورم بود که بالأخره می‌خوابید. جایی که ورم می‌کند، بادکنکی که باد می‌شود، ظاهراً چاق می‌شود و رشد می‌کند، غافل از آنکه در درون چیزی جز باد ندارد و بالأخره خواهد ترکید. از همان موقع همه‌ی ما نگران او بودیم، اما فضای آشفته‌ی ژورنالیسم و انتلکتوئلیسم اجازه نمی‌داد که واقعیت را درک کند. آن فیلم «دستفروش» ـ آینه‌ی نابه‌خود مخملباف ـ نشان می‌داد که دیگر میان او و تفکر دینی هیچ پیوندی نمانده است و هرچه هست به تلنگری فرو خواهد ریخت و آقای مخملباف نیز در پرتگاهی خواهد افتاد که بسیاری دیگر فرو غلطیده بودند. و البته در عمق این پرتگاه، آغوشی شیطانی هم باز است که بازماندگان از قافله‌ی حق را می‌بلعد. آنچه که باعث می‌شد تا ما علی‌رغم آگاهیمان از تحولات فکری و درونی او سکوت کنیم همان ملاحظاتی بود که امروز ما را وا داشته است تا با تفکر او به مقابله برخیزیم." 7

-    مخملباف در 1384 فیلمی تحت عنوان «سکس و فلسفه» را ساخت. اثری که مورد توجه جشنواره‌های اروپایی و آمریکایی به این فیلمساز شد. سکس و فلسفه به گفته خود مخملباف روایتگر چهار زنی است که در چهار مرحله مختلف، از تکامل مفهوم عشق در زندگی تجربه زنانه، شامل دوره معصومیت عاشقانه، دور انتقام‌های عاشقانه، دوره غرقه شدن در مسایل جنسی و فراموشی عشق و دوران پختگی و غمگینانه و بازآفرینی عشق به سر می‌برند. حضرتعالی این رویکرد مخملباف را چگونه ارزیابی می نمایید؟

·    "آنچه که به آنان این جرأت را بخشیده یکی تفرقه‌ی حاکم در میان ماست و دیگر، وجود افرادی چون مخملباف که به حریم‌هایی که روزی به آن اعتقاد داشته‌اند وفادار نمانده‌اند... مخالفان سیاسی داخلی و خارجی، این کارگردان را به عنوان «یک فرد حزب‌اللهی که از عقاید خویش برگشته است» می‌شناسند و به همین دلیل در هنگام نمایش فیلم‌های او، درست در نقاطی که نیشی سیاسی به نظام می‌زند، تماشاگران جشنواره‌ای هم کف می‌زنند."8

-        به نظر شما علت بازگشت مخملباف از مسیر چه بود؟چگونه یک انقلابی مبدل به یک ضد انقلابی می شود؟

·    "در جامعه‌ای که «جبر موقعیت و شرایط» بسیاری از جوانان کشور را وا داشت تا خود را برای آزادی فدا کنند، «جبر همان موقعیت و شرایط» بچه مسلمان دیگری را هم وا داشت تا خط بطلان بر هرچه داشت بکشد و در صف اصحاب هربرت مارکز و پوپر از لیبرالیسم جنسی دفاع کند! به راستی از «جبر محیط» چه کارها که برنمی‌آید! "9

-    اثر جدید مخملباف «باغبان» است. که در حیفا ( یکی از شهر های اسرائیل ) فیلمبرداری شده. فیلمی که بدون شک ماموریتش پاک نشان دادن اندیشه فرقه بهائیت و دوست نشان دادن تفکر صهیونیستی است.خود مخملباف هم که به بهانه ی نمایش باغبان در جشنواره ی اورشلیم در اسراییل به سر می برد خطاب به اسراییلی ها گفته که من شما را دوست دارم. وی در عین حال به خاطر آنچه «بدتر شدن وضع خواند» گفت: لطفاً به ایران حمله نکنید. این راه حل نیست. مخملباف در ادامه اظهارات عجیب خود خواستار حمایت اسرائیل از نیروهای دموکرات ایرانی شد! ظاهرا او در توضیح موضوع فیلم خود (باغبان) با بیان اینکه «مذهبی نیستم»، گفته: من پیروان بهائیت را در این فیلم انتخاب کرده ام زیرا آنان دارای رویکردی هستند که می تواند برای پیروان دیگر ادیان نمونه باشد!10

·    "خب حالا با اطمینان می توان گفت دوره ی مخملباف به پایان رسیده است، دوره ای که به اعتقاد من هرگز آغاز نشد چون او هیچگاه فیلمساز نخواهد شد. آقای مخملباف هنوز در مرحله‌ی «شک» است و خلاف آنچه وانمود می‌شود هیچ‌چیز برای گفتن ندارد. فیلم ساختن برای او نوعی اظهار وجود است و هیچ غایت دیگری را در نظر ندارد. خانه‌تکانی هم نکرده است و فقط در شک خویش عمیق‌تر و عمیق‌تر شده است، اما باز هم حاضر به اعتراف به این حقیقت، لااقل در نزد خویش نیست. او باید روی به صداقت بیاورد تا نجات یابد.انسان در فیلم‌های مخملباف موجودی بی‌هویت، سرگشته، کور و حیوان‌صفت است و میان پرسوناژهای او با زندگی واقعی هیچ نسبتی نیست. او همه چیز را برای دستیابی به مطامعی خاص، آن‌سان که خود می‌خواهد شکل می‌دهد، اما از آنجا که هنوز خود به قطعیت نرسیده است، فیلم‌هایش نیز تجسم شکاکیت بی‌انتهای او هستند."11

توضیح: با مطالعه ی خبری در خصوص محسن مخملباف و اظهارات عجیب و غریب وی در سرزمین های اشغالی با قصد قرب،گامی ناچیز در راه سید شهیدان اهل قلم برداشتم و سوالاتی را در این رابطه با ایشان مطرح ساختم که پاسخ های شهید سید مرتضی آوینی استخراج شده از منابع ذیل الذکر در زیر هر سوال درج شده است.روحش شاد ، دشمنش خوار و راهش مستدام باد.

الا انهم هم السفهاء و لکن لا یعلمون(13بقره)

اکبر پورآقا 22 تیر1392

*منابع و مآخذ:

- مقالات سید شهیدان اهل قلم از سایت آوینی(1،2،3)

- نظر شهید آوینی در مورد مخملباف از سایت رجانیوز (4،5،6،7،8،9،11)

- پایگاه خبری تحلیلی انتخاب(10)




تاریخ : شنبه 92/4/22 | 4:4 عصر | نویسنده : | نظر

گفتگوی صمیمی با سید شهیدان اهل قلم ، شهید سید مرتضی آوینی

مقاله ی ذیل چند پرسش از سوالات امروزی است که از حضور سید شهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی سوال شده است: (علامت خط تیره سوال و علامت نقطه پاسخ می باشد.)

-     امیدواریم این همه شرمندگی و سرافکندگی ما از حضور شما، توان این گفتگو را به ما دهد یا به عبارت دیگر بتوانیم جرعه ای از فیوضات سرشارتان با بضاعت خویش نوش کنیم؛ تا لااقل اندکی سرمستی که شما بارها مشاهده ی آن را در میان دانش آموختگان مدرسه ی عشق به رخ همگان کشیده بودید،حاصل شود.

·     "عالم محضر شهداست، اما کو محرمی که این حضور را دریابد و در برابر این خلأ ظاهری  خود را نبازد؟ زمان می‌گذرد و مکان‌ها فرو می‌شکنند، اما حقایق باقی هستند."1

-     آقا سید مرتضی ، شما در جبهه و جنگ و در یک کلام در میان رزمندگان چه یافتید که تمامی دانش سرشارتان ، قلم شیوا و پرمغزتان و در یک کلام زندگی گهربارتان را در آن صرف نمودید ؟

-     "ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم. ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند. ما همه‌ی افق‌های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم. ما ایثار را  دیدیم که چگونه تمثل می‌یابد؛ عشق را هم، امید را هم، زهد را هم، شجاعت را هم،  کرامت را هم، عزت را هم، شوق را هم، و همه‌ی آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ  شنیدند، ما به چشم دیدیم. ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصه‌ی مبارزه به  فعلیت می‌رسند. ما معنای جهاد اصغر و اکبر را درک کردیم. آنچه را که عرفای دلسوخته حتی بر سرِ دار نیافتند، ما در شب‌های عملیات آزمودیم. ما فرشتگان را دیدیم که چه سان عروج و نزول دارند. ما عرش را دیدیم. ما زمزمه‌ی جویبارهای بهشت را شنیدیم. از  مائده‌های بهشتی تناول کردیم و بر سر سفره‌ی حضرت ابراهیم نشستیم. ما در رکاب امام  حسین جنگیدیم. ما بی‌وفایی کوفیان را جبران کردیم."2

-     شما عمری را در بین افرادی گذرانده اید که آسودگی خیال بالش زیر سرشان و راحتی و سبکبالی روح زیر انداز خوابشان بوده؛ به نظر شما علت آسودگی آنها و عدم آسودگی ما در چیست؟

·     "مردمان این روزگار سخت از مرگ می ترسند. اما حقیقت آن است که زندگی انسان با مرگ در  آمیخته است و بقایش با فنا. پیش از ما میلیاردها نفر بر روی این کره ی خاکی زیسته  اند و پس از ما نیز. مرگ آغاز حیاتی دیگر است؛ حیاتی که دیگر با فنا و مرگ  در آمیخته نیست. حیاتی بی مرگ و مطلق. زندگی این عالم در میان دو عدم معنا می گیرد؛  عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستن  دارد. زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است؛ روشنایی هایش با تاریکی، شادی هایش با رنج،خنده هایش با گریه، پیروزی هایش با شکست، زیبایی هایش با زشتی، جوانی اش با پیری وبالاخره وجودش با عدم.حقیقت این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریده اند: «دلهاتان را از دنیا بیرونکنید، پیش از آنکه بدن های شما را از آن بیرون ببرند."3

-    علت اصلی مراجعه ی امروز ما به شما شخص «محسن مخملباف» و فیلم های اخیر او یعنی «سکس و فلسفه» و «باغبان» است . می خواستیم نظرتان را در خصوص ایشان و فیلم هایش دوباره مرور کنیم.

·    "مسئله‌ی مخملباف از «دستفروش»به بعد، فقر و عدالت بوده است بی‌آنکه جواب را پیدا کند، و آدمی مثل او هرگز به جواب نخواهد رسید. شکاک است، اما این شک را مقدمه‌ی رسیدن به یقین و بعد هم قطعیت و قاطعیت قرار نمی‌دهد. فقط شک می‌کند و دیگران را به شک می‌اندازد و بعد هم رهایشان می‌کند، چرا که خودش هم به جواب نرسیده است."4

-        یعنی حتی نمی توان برای تفریح و سرگرمی هم به فیلم های مخملباف نگاه کرد؟

·    "وقتی که به سینمای مخملباف می‌روی باید قبول کنی که یک ساعت و نیم از زندگی‌ات را در یک فضای آکنده از بدخلقی، عصبانیت، ظاهرگرایی، تردید، نیهیلیسم مزمنِ بدخیم، سیاه‌اندیشی، سرگردانی و عوامفریبی سر کنی. اشکال کار اینجاست که وقتی کسی به اینجا می‌رسد باز هم هیچ‌چیز مانع از آن نیست که امکانات سینما در اختیارش قرار بگیرد و فیلم بسازد، فیلم اکران عمومی پیدا کند و آدم‌های بسیاری فیلم را تماشا کنند و بیماری‌های فیلمساز به آن کسانی که آمادگی دارند سرایت کند و مگر نه اینکه آقای مخملباف خودشان بارها گفته بودند که فیلم، کارگردان را لو می‌دهد؟"5

-    شما در خصوص فیلم های «فرماندار» ، «نوبت عاشقی» و «شب های زاینده رود» مخملباف هم نظراتی داشتید. آیا ممکن است چند جمله ی کوتاه در ارتباط با آن بفرمایید؟

·    "«فرماندار» بسیار سردرگم تر از هامون است.و این سردرگمی صفت ذاتی «روشنفکر بازی» است. وقتی یک سیرابی فروش معاون فرمانداری می شود و یک کاسه بشقابی رئیس جمهور، معلوم است که کار به کجا می کشد. مقصود از رئیس جمهور کاسه بشقابی، شهید رجایی است و آدم در می ماند که مگر قرار نبود داستان در زمان بنی صدر اتفاق بیفتد؟!کسی که بر سر عدالت مشکل دارد باید بداند که پای عقل او در مسئله‌ی جبر و اختیار می‌لنگد؛ بگذریم از آنکه اصلاً جای مباحثه و حل مسائل فلسفی در سینما نیست. کسی تا به قطعیت نرسیده است نباید فیلم بسازد و اگر هم فیلم می‌سازد تا طرح مسئله کند، باید داستانی را طراحی کند که در طول آن، در متن وقایع و ارتباط میان افراد، این مسئله وجود پیدا کند. از زبان قاضی فیلم «نوبت عاشقی» می‌شنویم که: «قضاوت به درد کسی می‌خورد که به نتایج عمل مجرم‌ فکر می‌کند نه به دلایلش.» و درست خود آقای مخملباف هم به همین درد مبتلاست."6

-        معروفیت مخملباف و اقبال از او به فیلم دستفروش باز می گردد. لطفا در این باره نقطه نظراتتان را بیان فرمایید.

·    "از فیلم «دستفروش» به بعد، مخملباف فیلم را وسیله‌ی «شعار دادن» ساخت و به‌به و چه‌چه‌های جناح روشنفکران نیز اجازه نداد که او به حقیقتِ کاری که انجام می‌دهد واقف شود. این معروفیت و هیاهو، نوعی ورم بود که بالأخره می‌خوابید. جایی که ورم می‌کند، بادکنکی که باد می‌شود، ظاهراً چاق می‌شود و رشد می‌کند، غافل از آنکه در درون چیزی جز باد ندارد و بالأخره خواهد ترکید. از همان موقع همه‌ی ما نگران او بودیم، اما فضای آشفته‌ی ژورنالیسم و انتلکتوئلیسم اجازه نمی‌داد که واقعیت را درک کند. آن فیلم «دستفروش» ـ آینه‌ی نابه‌خود مخملباف ـ نشان می‌داد که دیگر میان او و تفکر دینی هیچ پیوندی نمانده است و هرچه هست به تلنگری فرو خواهد ریخت و آقای مخملباف نیز در پرتگاهی خواهد افتاد که بسیاری دیگر فرو غلطیده بودند. و البته در عمق این پرتگاه، آغوشی شیطانی هم باز است که بازماندگان از قافله‌ی حق را می‌بلعد. آنچه که باعث می‌شد تا ما علی‌رغم آگاهیمان از تحولات فکری و درونی او سکوت کنیم همان ملاحظاتی بود که امروز ما را وا داشته است تا با تفکر او به مقابله برخیزیم." 7

-    مخملباف در 1384 فیلمی تحت عنوان «سکس و فلسفه» را ساخت. اثری که مورد توجه جشنواره‌های اروپایی و آمریکایی به این فیلمساز شد. سکس و فلسفه به گفته خود مخملباف روایتگر چهار زنی است که در چهار مرحله مختلف، از تکامل مفهوم عشق در زندگی تجربه زنانه، شامل دوره معصومیت عاشقانه، دور انتقام‌های عاشقانه، دوره غرقه شدن در مسایل جنسی و فراموشی عشق و دوران پختگی و غمگینانه و بازآفرینی عشق به سر می‌برند. حضرتعالی این رویکرد مخملباف را چگونه ارزیابی می نمایید؟

·    "آنچه که به آنان این جرأت را بخشیده یکی تفرقه‌ی حاکم در میان ماست و دیگر، وجود افرادی چون مخملباف که به حریم‌هایی که روزی به آن اعتقاد داشته‌اند وفادار نمانده‌اند... مخالفان سیاسی داخلی و خارجی، این کارگردان را به عنوان «یک فرد حزب‌اللهی که از عقاید خویش برگشته است» می‌شناسند و به همین دلیل در هنگام نمایش فیلم‌های او، درست در نقاطی که نیشی سیاسی به نظام می‌زند، تماشاگران جشنواره‌ای هم کف می‌زنند."8

-        به نظر شما علت بازگشت مخملباف از مسیر چه بود؟چگونه یک انقلابی مبدل به یک ضد انقلابی می شود؟

·    "در جامعه‌ای که «جبر موقعیت و شرایط» بسیاری از جوانان کشور را وا داشت تا خود را برای آزادی فدا کنند، «جبر همان موقعیت و شرایط» بچه مسلمان دیگری را هم وا داشت تا خط بطلان بر هرچه داشت بکشد و در صف اصحاب هربرت مارکز و پوپر از لیبرالیسم جنسی دفاع کند! به راستی از «جبر محیط» چه کارها که برنمی‌آید! "9

-    اثر جدید مخملباف «باغبان» است. که در حیفا ( یکی از شهر های اسرائیل ) فیلمبرداری شده. فیلمی که بدون شک ماموریتش پاک نشان دادن اندیشه فرقه بهائیت و دوست نشان دادن تفکر صهیونیستی است.خود مخملباف هم که به بهانه ی نمایش باغبان در جشنواره ی اورشلیم در اسراییل به سر می برد خطاب به اسراییلی ها گفته که من شما را دوست دارم. وی در عین حال به خاطر آنچه «بدتر شدن وضع خواند» گفت: لطفاً به ایران حمله نکنید. این راه حل نیست. مخملباف در ادامه اظهارات عجیب خود خواستار حمایت اسرائیل از نیروهای دموکرات ایرانی شد! ظاهرا او در توضیح موضوع فیلم خود (باغبان) با بیان اینکه «مذهبی نیستم»، گفته: من پیروان بهائیت را در این فیلم انتخاب کرده ام زیرا آنان دارای رویکردی هستند که می تواند برای پیروان دیگر ادیان نمونه باشد!10

·    "خب حالا با اطمینان می توان گفت دوره ی مخملباف به پایان رسیده است، دوره ای که به اعتقاد من هرگز آغاز نشد چون او هیچگاه فیلمساز نخواهد شد. آقای مخملباف هنوز در مرحله‌ی «شک» است و خلاف آنچه وانمود می‌شود هیچ‌چیز برای گفتن ندارد. فیلم ساختن برای او نوعی اظهار وجود است و هیچ غایت دیگری را در نظر ندارد. خانه‌تکانی هم نکرده است و فقط در شک خویش عمیق‌تر و عمیق‌تر شده است، اما باز هم حاضر به اعتراف به این حقیقت، لااقل در نزد خویش نیست. او باید روی به صداقت بیاورد تا نجات یابد.انسان در فیلم‌های مخملباف موجودی بی‌هویت، سرگشته، کور و حیوان‌صفت است و میان پرسوناژهای او با زندگی واقعی هیچ نسبتی نیست. او همه چیز را برای دستیابی به مطامعی خاص، آن‌سان که خود می‌خواهد شکل می‌دهد، اما از آنجا که هنوز خود به قطعیت نرسیده است، فیلم‌هایش نیز تجسم شکاکیت بی‌انتهای او هستند."11

توضیح: با مطالعه ی خبری در خصوص محسن مخملباف و اظهارات عجیب و غریب وی در سرزمین های اشغالی با قصد قرب،گامی ناچیز در راه سید شهیدان اهل قلم برداشتم و سوالاتی را در این رابطه با ایشان مطرح ساختم که پاسخ های شهید سید مرتضی آوینی استخراج شده از منابع ذیل الذکر در زیر هر سوال درج شده است.روحش شاد ، دشمنش خوار و راهش مستدام باد.

الا انهم هم السفهاء و لکن لا یعلمون(13بقره)

اکبر پورآقا 22 تیر1392

*منابع و مآخذ:

- مقالات سید شهیدان اهل قلم از سایت آوینی(1،2،3)

- نظر شهید آوینی در مورد مخملباف از سایت رجانیوز (4،5،6،7،8،9،11)

- پایگاه خبری تحلیلی انتخاب(10)

 




تاریخ : شنبه 92/4/22 | 4:4 عصر | نویسنده : | نظر

قطعه شعر ذیل پس از زیارت عتبات عالیات و در فراق صحن و سرای حضرت اباعبدالله الحسین توسط اینجانب در ساعت 1:00 بامداد یکشنبه 16/04/92 سروده شده که صد البته تا حد امکان اشکال و ایراد دارد اما چه کنم که کرامت ارباب هر همچون منی را گستاخ و طمع دار به عشق و اراردت محضرشان نموده است.

 

یار آرزو ایدر که گوره یارین جمالینی

بلبل نجور تلسر که گوره گل بهارینــی

بیزلر، نه بلبله؛ بلکه مجنونه بنــــذروک

همیشه آرزودی بیزه کربلا دیارینــــی !

مجنون عشاق عالمه ضرب المثل اولوب

معشوقه خاطر چون جان ایدوب نثارینی

مجنون ولی کربلایه بیر دفعه باخساگـــر

یاددان چیخاردار همیشه اوز نگارینــــی

بیر آلتی گوشه قبر اوردا ایشیلدیـــــــور

الدن آلور تجلیسی هر باخانون قرارینــی




تاریخ : دوشنبه 92/4/17 | 2:12 عصر | نویسنده : | نظر

صالحین ثمره ی شیرین شجره ی طیبه ی بسیج

 

حلقه های طرح صالحین بسیج از ثمره های بسیار شیرین و مطلوب شجره ی طیبه ای است که نهال آن با دستان مبارک معمار کبیر انقلاب اسلامی کاشته و با دستان با کفایت رهبر معظم به رشد و بالندگی رسید.حلقه های صالحین نیکوترین روش آموزش و پرورش اجزای شجره ی طیبه بود تا بر قدرت و عمق ریشه های پر بصیرت آن بیافزاید.چرا که بصیرت این شجره، بصیرتی است مثال زدنی و در پیچیدگی عصر حاضر و ماموریت ها و وظایف آن از شروط لاینفک محسوب می شود.

گویی حضرت امام روح الله (ره) به خوبی از میوه و شاخ و برگ های شجره ی خود تا تنه و ساقه و ریشه های آن  به وضوح شهادت داشت و می دانست؛ اگر این شجره ی طیبه به رشد و بالندگی مطلوب برسد چه ثمرها و چه سایه های پهناوری برای نظام مقدس خواهد داشت که فرمودند: هر گاه نوای دلنشین تفکر بسیجی در جامعه ای طنین انداز شود؛ دیگر چشم طمع جهانخواران و دشمنان از آن به دور خواهد ماند. و نوای دلنشین تفکر بسیجی یعنی همان اعمال، افکار و کردار صالحین. یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ. (114 آل عمران)

باغبانان شایسته ی شجره ی طیبه دریافته بودند که علاوه بر حوزه های علمیه و دانشگاه ها و تکایای عزاداری می توان مدرسه ای را بنا نهاد که تمامی این مکاتب را توامان در خود جای دهد.محلی به نام پایگاه مقاومت بسیج. محلی که در وهله ی نخست محل فراگیری آداب نمازگزاری و قرائت کلام الله است. و در وهله ی بعدی محل فراگیری علوم و حدیث همراه با کاربردهای آن.حدیث صبر و بردباری و ایثار را با کاربردهای عملی آن به وضوح می توان در مدرسه ی عشق بسیج تجربه کرد.چه اساتید بزرگی چه حوزوی و چه دانشگاهی که بدون هیچ طمع یا چشم داشتی در مدارس عشق بسیج دلسوزانه و مشفقانه حتی با تعداد بسیار قلیل مشتاقان با دغدغه های کیفی به انفاق دانش خود می پردازند.

پیچیدگی زمان و الزام آمادگی برای آن

با رشد و وسعت و عظمت شجره ی طیبه ی بسیج پیچیدگی و حساسیت شرایط و زمان نیز بسیار تغییر کرده و مستلزم اندیشیدن و پی ریزی طرح های اساسی و زیربنایی است که با آن علاوه بر افزایش بصیرت، می توان جامعیت این مدرسه ی عشق را نیز افزود. در همین خصوص مقام معظم رهبری طی بیاناتی  در دیدار جمعى از بسیجیان و فعالان طرح «صالحین»در سال 1391 می فرمایند: «در دوران دفاع مقدس، آنچه که در حرکت بسیج دیده می شد، در عیار خلوص، داراى عیار بالائى بود، که این را باید امروز هم ما تأمین کنیم در حرکت بسیج. میدانِ امروز، میدان پیچیده‌ترى است

افزایش عیار روحیه ی بسیجی در مجموعه های صالحین

عیار زر هرچه که بیشتر می شود؛ زرگداخته تر است و هر چه کمتر پر فروغ تر. هر چه عیار صالحین نیز افزایش پیدا کند قرابتشان با ویژگی های صالحین در قرآن کریم بایستی نزدیکتر باشد. در همین خصوص نیز مقام معظم رهبری می فرمایند: «عیار روحیه‌ى بسیجى در مجموعه‌ى بسیج، از جمله در این مجموعه‌هاى «صالحین»، که شما تصدى آنها را بر عهده گرفته‌اید و آنها را مدیریت می کنید، باید بالا برود؛ خلوص راباید تضمین کنیم و در مجموعه‌ى کارها تضمین کنید. این یک قدرى سخت است. یک علت اینکه جهاد در میدان مقابله‌ى با نفس و مسائل معنوى، «اکبر» نامیده شده است، همین سخت‌تر بودن کار است. در جنگ با دشمن - جنگ نظامى - انسان راحت می تواند آن میزان خلوص خود را و میزان خلوص دیگران را اندازه‌گیرى بکند؛ راحت‌تر می شود اندازه‌گیرى کرد، اینجا نه؛ اینجا، هم خود انسان دچار اشتباه می شود، هم دیگران در شناخت انسان دچار اشتباه می شوند.»

انتخاب موضوع این مقاله برای این روزهای زندگی بی بهره ی حقیر از آن حیث بود که در محل زندگی جدید ما بحث های قرآنی و فرهنگی از رنگ و بوی کم رنگتری نسبت به سایر مناطق و شهرهای اطراف تهران برخوردار است. با این بهانه خواستم یادآور ضمیر خود باشم که بسیج تنها مسئول تقلیل سربازی ما نیست؛ بسیج دانشگاهی است که فارغ التحصیلان آن مورد غبطه ی تمامی فراغ التحصیلان حوزه ها و دانشگاه های عالمند.

آنان که با رمز یا زهرا گام در عرصه ها نهادند و پیروزمندانه با خون خود نوشتند:  

... لبیک یا حسین ...

                                رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (شعرا 83)

                                                                  اکبر پورآقا 16 تیر 1392

 

 




تاریخ : یکشنبه 92/4/16 | 12:8 عصر | نویسنده : | نظر


  • paper | فروش لینک ارزان | بک لینک رایگان
  • آکوا - مصطفی | فروش رپرتاژ آگهی