سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متن حاضر پس از زیارت بارگاه ملکوتی حضرت شاه عبدالعظیم حسنی (علیه السلام ) و زیارت قبور مطهر علمای عظیم الشان رازی و شاه آبادی (رحمه الله علیهم)که در جوار بارگاه آرام ابدی یافته اند به ذهنم جاری و تنظیم گردید.

شاه نامدار

تا که چشمم بر ضریح تاجدار افتاد
پرده از رخسار چرخ کجمدار افتاد
به نجوایی شنیدم هر چه خواهی می دهد
ناگهان اشک سائلی دل داغدار افتاد
زائری با ناله های پر معانی حاجتی داشت
با نوایش دل به یاد لاله زار افتاد
زائری دیگر به اکرام و به احرام
نوایش در دل و جان بی قرار افتاد
به هر بندم که در بند کریم است
دلم حول حریم جلوه دار افتاد
چه حرمی داری ای باب کرامت
که در آن هر دل شب زنده دار افتاد
سراپا حسرت و شرمندگی گشت نصیبم
تا که چشمانم به شاه نامدار افتاد




تاریخ : شنبه 90/12/20 | 12:19 عصر | نویسنده : | نظر

  ((شوق پرواز))

بگشای ره که دل را واله کنم به سویت
بگذار این دو دیده روشن شود ز رویت
ای آفتاب هستی از مغربی طلوع کن
تا یک جهان تشنه ساکن شود به کویت
عطر تو را گرفته ، دنیا بهانه دارد
هر غنچه ای به بستان جانا به جستجویت
پیر مراد ما گفت: ((قدر زمان رسیده است!))
فجرش یقین تو هستی با دا سلام سویت.
امشب به شوق پرواز روحم زبانه دارد
ایکاش جان اکبر، گردد فدای رویت

شعر از اکبر پورآقا سروده شده در بیست و نهم بهمن ماه نود(ساعت عاشقی 0)




تاریخ : شنبه 90/11/29 | 11:45 صبح | نویسنده : | نظر

تربیت فرزندان و رفتار با کودکان

یکی از دوستانم اصرار داشت او را به ملاقات مرحوم استاد رستمیان (رحمة الله علیه) ببرم-استاد رستمیان از شاگردان رجبعلی خیاط (رضوان الله تعالی علیه) بود که صاحب کرامات کثیری بوده است که متاسفانه حقیر از فیض زیارت ایشان بی بهره بوده ام-به اصرار او بالاخره توانستیم به اتفاق به زیارت استاد نائل شویم. اما تا استاد چشمش به ما افتاد فرمود: (شب دختر خردسال خودشان را در اتاق حبس می کنند و فردایش برای گرفتن راه حل هدایت به نزد ما می آیند..)این فرمایش استاد برای من سوال و مایه تعجب شد اما مشاهده کردم حال دوستم بسیار تغییر یافت و جلسه را ترک کرد.وقتی نزد او رسیدم بدون اینکه از او بپرسم گفت: (دیشب من دخترم را به خاطر یک اشتباه در اتاقش حبس و تنبیه کرده بودم..)..

جریان فوق را یکی از دوستانم در موقع نماز جماعت برایم بازگو کرد و پس از آن دغدغه ای بسیار یافتم که ارتباطم را با فرزندم به گونه ای پایه ریزی کنم که ثمر آن مطلوب باشد و خوب.به همین علت در کنکاشی کوتاه روایات ذیل را جهت نیل به اهداف عالی و الهی به مطالعه می گذارم.تربیت کودک و فرزندان همیشه مد نظر دین مبین اسلام بوده و برخورد مناسب با خانواده و فرزندان مکررا از سوی ائمه معصومین (صلوات الله علیهم) سفارش شده است.

تنبیه کودکان
آیا رسول رحمت الهی (ص) برای تربیت کودکان از شیوه تنبیه بدنی و کتک زدن استفاده می کرد ؟ دوست و دشمن و تمامی اسلام شناسان مسلمان و غیر مسلمان از مستشرقان اروپایی که در تاریخ اسلام و سیره و روش پیامبر اکرم (ص) تحقیق کرده اند ، همگان بر این عقیده اند که وجود مقدس نبی اکرم (ص) هیچگاه از تنبیه بدنی برای تربیت کودکان استفاده نمی کرد و از روایات اسلامی و شیوه زندگانی ائمه معصومین (ع) بدست می آید که کودکان را نباید تنبیه کرد امام کاظم (ع) به مردی که از فرزند خود شکایت می کرد ، فرمود : فرزندت را نزن و برای ادب کردنش از او قهر کن ولی مواظب باش قهر کردنت طولانی نشود بلکه هر چه زودتر آشتی کن.بحار الانوار ج 104
ص 99
رسول اکرم (ص) نه تنها کودکان را تنبیه بدنی نمی کرد اگر کسی چنین میکرد به شدت با آن مخالفت می نمود او حتی کودکان متخلف را نیز تنبیه بدنی نمی کرد و با محبت و اخلاق نیکو برخورد می نمود
علی (ع) می فرمود : نصیحت پذیری انسان عاقل به وسیله ادب و تربیت است چهار پایان و حیوانات هستند که تنها با تازیانه تربیت می شوند مستدرک الوسایل ج 3
ص 223

سلام کردن به کودکان
یکی دیگر از رفتارهای زیبا رسول اکرم (ص) سلام کردن به کودکان است زیرا کودکان اگر چه سن کم دارند ولی خوب و بد را می فهمند و محبت را درک می کنند و این در حالی است که متاسفانه گاه می بینیم گروهی در بین خود جایی برای کودکان قائل نیستند.پیامبر (ص) به کودکان احترام می گذاشت و خواهان آن بود که کودکان در محیط اجتماع وارد شوند. انس بن مالک می گوید پیامبر (ص) در راهی با چند کودک خردسال مواجه شد و به آنان سلام کرد و غذا داد.بحار الانوار
ج 16 ص 229
امام باقر (ع) فرمود : رسول خدا می فرمود : پنج چیز است که تا لحظه مرگ آنها را ترک نمی کنم یکی از آنها سلام کردن به کودکان است.بحار الانوار ج 16
ص 215و پیامبر (ص) فرمود : در سلام کردن به کودکان مراقبت دارم، تا پس از من به صورت یک سنت در میان مسلمانان بماند و همه به آن عمل کنند وسائل الشیعه ج 3 ص 209 و گفته شد که پیامبر (ص) به کوچک و بزرگسال سلام می کرد و در سلام کردن بر دیگران حتی به کودکان پیشی می گرفت و هر کس را می دید نخست او سلام می کرد و با آنان دست می دادمکارم الاخلاق1/23.

غذا دادن به کودکان خود
از دیگر درس های رسول اسلام (ص) به پیروانش ، غذا دادن آن حضرت به کودکانش می باشد که این رفتار نشانگر توجه او به روحیات فرزندان خود است. سلمان می گوید وارد خانه رسول خدا (ص) شدم حسن و حسین (ع) نزد او غذا می خوردند و آن حضرت لقمه ای در دهان حسن و لقمه ای در دهان حسین (ع) می گذاشت و بعد از غذا حسن را بر دوش خود و حسین را بر زانوی خود نهاد و به من فرمود : ای سلمان آیا آنان را دوست داری ؟ گفتم : ای رسول خدا (ص) چگونه آنان را دوست نداشته باشم در حالی که می بینم چه اندازه نزد شما مقام و ارزش دارند
بحارالانوار 36/304جابر بن عبدالله انصاری می گوید : من بر پیامبر (ص) وارد شدم در حالی که حسن و حسین (ع) بر پشت آن حضرت سوار بودند و او با دست و پاهای خود راه می رفت و می فرمود : مرکب شما نیکو مرکبی است و شما نیز نیکو سوارانی هستید.بحار الانوار ج43 ص285

و در روایتی دیگر است که فرمود و پدرتان از شما بهتر است
.بحارالانوار43/286

بازی با کودکان
یکی دیگر از نکات زیبا در زندگی رسول خدا ص آن است که برای پرورش شخصیت کودکان با آنان بازی می کرد، زیرا شرکت بزرگسالات در بازی کودکان می تواند موقعیت خوبی برای آموزش غیر مستقیم نکات ارزنده اخلاقی به آنان باشد به این جهت در مباحث امروز روان شناسی به آن توجه خاصی شده است. رسول اکرم ص فرمود: هر کس در نزد او کودکی است باید با او رفتار کودکانه داشته باشد.وسائل الشیعه ج15 ص203 و خود با کودکانش بسیار بازی می کرد و هر روز صبح دست علاقه و محبت بر سر فرزندان خود و اولاد آنان می کشید و با حسین ع بازی می کرد.بحار الانوار ج43 ص 285
جبیر بن عبدالله گوید: رسول خدا (ص) با کودکان اصحاب و یارانش بازی می کرد و آنها را درکنار خود می نشانید.نهایه المسئول فی روایه الرسول ج1. ص 340
انس بن مالک گوید: پیامبر (ص) خوش اخلاق ترین مردم بود من برادر کوچکی داشتم که تازه او را از شیر گرفته بودند و از او نگهداری می کردم آن حضرت هرگاه او را می دید می فرمود از شیر گرفتن چه بر سرت آورده ؟ و با او بازی می کرد صحیح بخاری 37/8

از سفارشات موکد نبی اکرم ص به عدالت کردن در بین فرزندان است که موجب رشد و شکوفایی آن میشود و عدم عدالت در بین آنان موجب نفاق، دشمنی و کینه توزی آنان نسبت یکدیگر می شود، علی ع فرمود: پیامبر ص کردی را دید که دو کودک داشت یکی را بوسید و دیگری را نبوسید، پیامبر ص فرمود چرا بین آنان با عدالت رفتار نی کنی.وسائل الشیعه ج15 ص 113 و انس بن مالک م یگوید: مردی نزد پیامبر ص نشسته بود پسر او آمد پدر او را بوسید و روی زانوی خود نشاند سپس دختر آمد (بدون آنکه او را ببوسد) او را کنار خود نشاند. پیامبر ص فرمود: چرا بین آنان با عدالت رفتار نکردی مکارم الاخلاق 126.
بوسیدن فرزندان خردسال
یکی دیگر از خصوصیات رفتاری پیامبر اکرم ص بوسیدن کودکان است. بوسیدن علاقه بین والدین و فرزند را بیشتر کرده و پاسخی مناسب به نیاز کودک به محبت است و محبت کردن را به فرزند یاد می دهد و از خشن شدن و خشونت در آینده جلوگیری می کند. نکته مهم آن است که احترام رسول خدا ص نسبت به فرزندان خود عمدتا در حضور مردم بوده که دو چیز را به ما می آموزد.شخصیت کودک بااحترام گذاشتن به او در حضور مردم بهتر تقویت می شود.پیامبر ص به این وسیله روش صحیح پرورش کودک را به مردم می آموخت.به این جهت پیامبر سفارش زیادی به بوسیدن فرزند دارد و فرمود: (کسی که فرند خود را ببوسد خداوند برای او یک حسنه می نویسد و کسی که فرزند خود را ببوسد خداوند برای او یک حسنه می نویسد و کسی که فرزند خود را خوشحال کند، خداوند نیز روز قیامت او را خوشحال می کند.بحارالانوار ج23 ص 113 عائشه می گوید: مردی خدمت رسول خدا ص عرض کرد: آیا کودکان را می بوسید؟ من هرگز کودکی را نبوسیده ام، پیامبر ص فرمود: من چه کنم که خداوند رحمتش را از قلب تو گرفته است؟صحیح بخاری 918.
و در روایت دیگری است که رسول خدا ص حسن و حسین ع را می بوسید مردی گفت: من ده فرزند دارم که هرگز یکی از آنها را نبوسیده ام، پیامبر ص فرمود: کسیکه رحم نکند، مورد رحم قرار نگیرد. (و رحم نبیند) مستدرک حاکم ج3 ص170

محبت خاص به کودکان شهدا
پیامبر با فرزندان شهدا بسیار مهربان بود و محبت خاصی نسبت به آنان ابراز میکرد. بشر بن عقربه بن جهنب که پدرش در جنگ احد به شهادت رسیذ می گوید: از رسول خدا ص پرسیدم، پدرم چگونه شهید شد؟ فرمود: او در راه خدا به شهادت رسید درود و رحمت خدا بر او باد. من گریستم، پیامبر ص مرا در آغوش گرفت و دست بر سرم کشید و با خود سوار مرکب نمود و فرمود: آیا دوست نداری من به جای پدرت باشم؟ مجمع الزوائد ج8 ص 161.پیامبر مشغول نماز جماعت بود و هنگامی که به سجده رفت حسین ع که کودک خردسالی بود بر پشت رسول خدا ص سوار شد و پاهای خود را حرکت می داد و هی هی می کرد و هرگاه پیامبر ص می خواست از سجده سر بردارداو را گرفته و کنار خود روی زمین می گذاشت و این کار تا پایان نماز ادامه داشت.مرد یهودی که شاهد این جریان بود، پس از نماز به رسول خدا ص عرض کرد با کودکان خود به گونه ای رفتار می کنید که ما هرگز انجام نمی دهیم.پیامبر ص فرمود: اگر شما به خدا و فرستاده او ایمان داشتید، با کودکان خود مهربان بودید، مهر و محبت پیامبر ص نسبت به کودک، مرد یهودی را سخت تحت تاثیر قرار داد و اسلام را پذیرفت. بحار الانوار ج43، ص296و درباره آشنا کردن کودکان با دین خدا فرمود (به کودکان خود در هفت سالگی امر کنید نماز بگذارند.مستدرک الوسائل ج1، ص 171 و از آنجا که دیندار شدن فرزند و کسب توفیقات او بستگی به میزان مهر و محبت والدین دارد، فرمود: (کودکان را دوست بدارید و نسبت به آنان مهربان باشید) وسائل الشیعه ج5 ص126 و می فرمود: کسی که به کودکان مسلمان رحمت و محبت نکند و بزرگسالان را احترام نکند از ما نیست.وسائل الشیعه ج5 ص126 .یکی از سنت های پیامبر ص آن بود که به کودکان هدایایی می داد، عائشه گوید: نجاشی پادشاه حبشه برای رسول خدا ص انگشتری طلا فرستاد، رسول خدا ص امامه دختر ابی العاص را که کودکی خردسال بود فرا خواند و فرمود ای دختر کوچک خود را با این هدیه زینت بخش. سنن ابن ماجد ج2 حدیث 1303

پیامبر اکرم ص با کودکان بسیار مهربان بود، کودکان را در بغل می گرفت و به آنان احترام می گذاشت هرگاه در راه با کودکان روبرو میشد به احترام آنها می ایستاد، آنها را در اغوش می گرفت و بر پشت و شانه خود سوار می کرد و به اصحاب توصیه می کرد که چنین کنند. کودکان چنان خوشحال می شدند که هیچگاه خاطره ان را فراموش نمی کردند.گاه مادری کودک خود را به رسول الله ص می داد تا برای او دعا کند و اتفاق می افتاد که کودک لباس رسول خدا ص را خیس می کرد و مادر شرمنده و ناراحت می شد. در این هنگام رسول خدا ص می فرمود (خیس شدن جامه من اهمیتی ندارد تطهیر می کنم
بارها رسول خدا ص سفارش کرده و می فرمود: کودکان خود را دوست بدارید و نسبت به آنها مهربان باشید و به وعده ای که به آنها داده اید وفا کنید، خداوند بر هیچ چیزی خشم نمی گیرد آن چنان که به خاطر زنان و کودکان خشم می گیرد.رافت پیامبر نسبت به کودکان چنان بود که امام صادق ع فرمود: روزی رسول اکرم ص در حال نماز جماعت ظهر بود که دو رکعت آخر نماز را سریع خواند، اصحاب علت را پرسیدند، پیامبر ص فرمود: آیا گریه کودک را شنیدید؟ و ماجرا آن بود که مادری نیز در مسجد نماز را به جماعت می خواند و کودک او در رکعت سوم شروع به گریه می کند و پیامبر ص برای آنکه مادر زودتر از نماز فارغ شود و به کودک خود برسد نماز را سریع می خواند.
رسول گرامی اسلام ص می فرمود: (من بچه ها را به دلیل پنج صفت دوست دارم اول آنکه بسیار گریه می کنند و دیده گریان کلید بهشت است (یعنی گریه از خوف خدا را در زندگی زیاد کنی)
دوم آنکه با خاک بازی می کنند (یعنی تکبر و نخوت و خودپسندی در آنها نیست
سوم آنکه با یکدیگر دعوا می کنند ولی زود آشتی کرده و کینه به دل نمی گیرند
چهارم، چیزی برای فردا ذخیره نمی کنند (چون آرزوی دور و دراز و طمع طولانی ندارند
پنجم، خانه می سازند و سپس خراب می کنند (دلبسته و وابسته به امور دنیوی نیستند
و در مورد دختران می فرمودند: (باید اطفال دختر را بیشتر از پسر مورد توجه فرار دهید. و زمانی که هدیه برای فرزندان خود تهیه می کنید، سهم دختر را قبل از پسر بدهید.همان طور که بیان شد پیامبر ص نسبت به همه کودکان چه فرزندان خود و چه فرزندان مردم محبت خاصی داشت و به این جهت درباره او نوشته اند: (مهربانی درباره کودکان از شیوه های مخصوص پیامبر ص بوده است.و چهارنکته را درباره کودکان سفارش می کرد.
* آنچه را که کودک در توان خود داشته و انجام داده است از او قبول کنی
* آنچه را که انجام آن برای کودک سنگین و طاقت فرساست از او نخواهی
* او را به گناه و سرکشی وادار نکنی
* به او دروغ نگویید و در برابر او مرتکب اعمال احمقانه نشوید
کافی 6/50

منبع روایات:سایت گرامی آیه های انتظار.




تاریخ : سه شنبه 90/11/25 | 3:16 عصر | نویسنده : | نظر

       پریشانی دنیا..

سال ها پیش اندوه بزرگی در دلم جا گرفت.وقتی که قرار بود اشتغالم به مخاطره بیافتد.به قدری دلهره داشتم که گویی اتفاقی بزرگ در پیش دارم. اما نه تنها چنین نشد بلکه به مخاطره افتادن شغل به اوج گیری و ارتقا و توفیق تبدیل شد!افول مقطعی شغلی به گونه ای ختم به خیر شد که هر شنونده ای به اعجاز ایمان به خدا و لطف بی کران الهی مطمئن می شد.وقتی افول به اوج دوباره رسید مدتی هر چند اندک ادامه داشت لکن به یکباره در خطر تهدید دیگری واقع شد و من غافل از کارگردانی خالق بی همتا غمناک و مضطرب گشتم!اضطرابم آنقدر ادامه یافت تا افول به نخ رسید.اما پاره نشد تا اینکه از همه جا و همه‌ی دوستان و آشنایانم امدادی نیافتم و دست به دامن رب العالمین شدم و از جایی که هیچ گاه فکرش را هم نمی کردم مشکلاتم مرتفع شد و باز یاد فرمایش خداوند متعال در آیه دوم یا سوم سوره طلاق افتادم که فرمود: و هر کس که تقوای الهی پیش گیرد برایش راه نجات و گشایشی خواهد بود.. .

اکنون که مروری بر گذشته دارم می بینم قرار نیست من اندوه روزی را داشته باشم چرا که پروردگار متعال در آیه شریفه 131 سوره مبارکه طاها فرموده اند:ما از تو روزی کسی را نمی طلبیم بلکه روزی تو و دیگران روزی می دهیم.

در مذمت دنیا و دوری از آن امیر مؤمنان علی (علیه السلام ) نیز نقشه های راهی تدبیر و فرمایش نموده اند که بدون تردید برای رهروان طریق مستقیم چراغ راه و مبین مناسبی خواهد بود.آنجا که فرمودند:یا دنیا، یا دنیا! الیک عنی، ابی تعرضت؟ ام الی تشوقت؟لا حان حینک، هیهات! غری غیری، لا حاجه لی فیک، قد طلقتک ثلاثا لا رجعه فیها، فعیشک قصیر و خطرک یسیر و املک حقیر. آه من قله الزاد و طول الطریق و بعد السفر و عظیم المورد.«ای دنیا، ای دنیا! از من دور شو. آیا برای فریفتن خود را به من می‏نمایی! یا اینکه به من مشتاق و شیفته شده‏ای؟هرگز محبت تو در دل من جای نمی‏گیرد، دیگری را بفریب، زیرا مرا به تو نیازی نیست. ای دنیا من تو را سه طلاقه کرده‏ام و امکان بازگشت به سوی تو نیست. چرا که دوره‏ی زندگانی تو کوتاه، ارزش و منزلت تو اندک و آرزوی بهره‏مندی از تو پست و حقیر است. افسوس از کمی زاد و توشه، درازی راه، دوری سفر و عظمت رستاخیز».

امام علی علیه‏السلام در یکی از خطبه‏های بلیغ نهج‏البلاغه، که طی آن موضع صریح و قاطع خود را در گسترش عدل، پیکار با ستم و دفاع بی‏امان از مظلوم بیان کرده است. در رابطه با هدیه‏ای که اشعت ابن قیس منافق به قصد فریب آن حضرت، برای امام (ع) آورده بود، تا مگر به این وسیله آن بزرگوار را از منهج عدل و صراط مستقیم حق، به بیراهه‏ی فساد و ستم بکشاند، فرمود:... و ان دنیاکم عندی لا هون من ورقه فی فم جراده تقضمها.ما لعلی و لنعیم یفنی و لذه لا تبقی، نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعین.«همانا دنیای شما در نظر من از برگ جویده شده‏ای که در دهان ملخی باشد، بی‏ارزشتر و خوارتر است. علی را با نعمتهای زوال‏پذیر و لذت و کامرانی ناپایدار چه کار؟

همچنین امام علیه‏السلام در نامه‏ای به عثمان ابن حنیف انصاری، که از سوی آن حضرت عهده‏دار حکومت بصره بود، در ارتباط با دنیا و موضع صریح و روشن خود پیرامون آن چنین مرقوم فرمود:الیک عنی یا دنیا! فحبلک علی غاربک، قد انسللت من مخالبک و افلت من حبائلک و اجتنبت الذهاب فی مداحضک..«ای دنیا از من دور شو! زیرا من زمام تو را به گردنت انداخته، خود را از چنگ تو بیرون کشیده، از دامهایت گریخته و از گام نهادن در لغزشگاههای تو دوری گزیده‏ام...».

امام علی (ع) در پرتو شناخت خدا، معرفت کامل رسول‏الله (ص) و آگاهی از فرهنگ اسلام و فلسفه‏ی شریعت، دنیا را به خوبی شناخته و چهره‏ی زشت و نامیمون آن را از پس نقابهای فریب و جلوه‏های کاذب و فریبا شناسایی کرده و به همین دلیل لحظه‏ای در ستیز با آن آرام نگرفته است. و در رابطه با پیکار با دنیا و مظاهر فریبنده‏ی آن، به پیروزی نهایی دست یافته و خود فرموده است:انا کاب الدنیا لوجهها و قادرها بقدرها و ناظرها بعینها...«من دنیا را با چهره و صورتش به زمین کوبیده‏ام و آن را به درستی اندازه‏گیری کرده و به حقیقت آن بینا و آگاهم...».

در اندیشه و نظر امام علی (ع) دستیابی به آخرت و بهره‏مندی از رحمت و برکت و فیوضات بی‏پایان الهی در سرای جاویدان آخرت، در کنار برخورداری از دنیا و بهره‏مندی از لذتها و خوشیها و عشرتهای دنیا، امکان‏پذیر نیست. چرا که دل‏سپاری و روی آوری به هر یک از ایندو، باعث پرهیز از دیگری است. و در همین رابطه امام علیه‏السلام فرمود:ان الدنیا و الاخره عدوان متفاوتان، و سبیلان مختلفان. فمن احب الدنیا و تولاها ابغض الاخره و عاداها و هما بمنزله المشرق و المغرب و ماش بینهما کلما قرب من واحد بعد من الاخر و هما بعد ضرتان.«به راستی که دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه گوناگون می‏باشند. بنابراین هر کس که دنیا را دوست داشته و به آن دل می‏بندد، آخرت را دشمن داشته و از آن نفرت دارد. و این دو (دنیا و آخرت) در مثل مشرق و مغرب عالم را مانند. و کسی که در میان ایندو راه می‏پیماید، چنانست که هرگاه به یکی از آنها نزدیک شود، بی‏گمان از دیگری دور خواهد شد. و در مثالی دیگر، دنیا و آخرت مانند دو زن از یک شوهر می‏باشند، که پیوسته با یکدیگر ناسازگارند.»

امام علی (ع) در بیان زشتی و شومی دنیا در چشمان خویش، که جز جمال دوست ندیده و سوای حقیقت را نمی‏جوید، فرموده:و الله لدنیاکم هذه اهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم«به خدا سوگند، که دنیای شما در چشم من، از استخوان بی‏گوشت خوک در دست بیماری که گرفتار مرض جذام باشد، خوارتر و بی‏ارزشتر است.»امام علیه‏السلام دنیا را در چشم و نگاه خردمندان پرهیزگار، به سایه‏ی گذرا و ناپایداری تشبیه کرده و فرموده:... فانها عند ذوی العقول کفی‏ء الظل، بینا تراه سابغا حتی قلص و زائدا حتی نقص.«بنابراین دنیا در نگاه خردمندان، مانند بازگشت سایه‏ای است که تا آن را گسترده می‏بینی جمع شود و چون آن را زیاده بینی اندک می‏شود.»

امام علیه‏السلام در توصیف دنیا و چگونگی احوال آن می‏فرماید:... فان الدنیا رنق مشربها، ردغ مشرعها، یونق منظرها و یوبق مخبرها. غرور حائل و ضوء آفل و ظل زائل و سناد مائل...«به راستی که دنیا آبشخورش تیره و تار، سرچشمه‏ی آن گل‏آلود و چشم‏اندازش شگفت‏آور است. حقیقت دنیا هلاک کننده و جانفرسا و فریبنده و نابود شونده است.دنیا بمانند روشنایی روی در غروب نهاده، سایه‏ای از میان رونده و تکیه‏گاهی ویران شونده است»

و نیز امام علی (ع) پیش از دوران خلافت خود در نامه‏ای به سلمان فارسی، که خدایش بیامرزد چنین نوشت:اما بعد فانما مثل الدنیا مثل الحیه، لین مسها، قاتل سمها فاعرض عما یعجبک فیها...«اما بعد، دنیا در مثل ماری را می‏ماند، که دست کشیدن به آن نرم و خوش آیند است، ولی زهری کشنده دارد. بنابراین از آنچه که تو را می‏فریبد دوری و پرهیز کن...».

در نامه‏ای که امام علیه‏السلام به حارث همدانی نوشتند، در رابطه با زوال پذیری و ناپایداری دنیا فرمودند:... و اعتبر بما مضی من الدنیا ما بقی منها، فان بعضها یشبه بعضا و آخرها لا حق باولها و کلها حائل مفارق... و ایاک ان ینزل بک الموت و انت ابق من ربک فی طلب الدنیا«برای آینده از گذشته پند بگیر، چرا که همه‏ی امور جهان مانند یکدیگر و پایان آنها پیوسته به آغازش و همه زوال‏پذیر و فراق‏انگیز است.و بپرهیز از اینکه مرگ تو را دریابد، در حالی که تو به خاطر فراهم آوردن دنیا از رحمت پروردگارت بدور باشی».

امام یکتاپرستان حق طلب علی علیه‏السلام، در رابطه با پرهیز از دنیا و دلبستگی به آن، طی خطبه‏ای بلیغ و شیوا زشتیهای دنیا را بیان فرموده، که ما به دلیل پرهیز از زیاده‏گویی نسبت به سرزنش دنیا، تنها فرازی از آن خطبه را نقل می‏کنیم:اما بعد فانی احذرکم الدنیا فانها حلوه حضره، حفت بالشهوات و تحببت بالعاجله و راقت بالقلیل و تحلت بالامال و تزینت بالغرور، لا تدوم حبرتها و لا تومن فجعتها، غراره ضراره، حائله زائله، نافده بائده، اکاله غواله، لاتعدو اذا تناهت الی امنیه اهل الرغبه فیها و الرضاء بها ان تکون کما قال الله تعالی:مثل الحیوة الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشیما تذروه الریاح و کان الله علی کل شی‏ء مقتدرا.لم یکن امرو منها فی حبره الا اعقبته بعدها عبره و لم یلق من سرائها بطنا الا منحته من ضرائها ظهرا و لم تطله فیها دیمه رخاء الا هتنت علیه مزنه بلاء.«پس از حمد و ستایش خدا و درود بر پیامبر گرامی او، من شما را از گرایش به دنیا پرهیز می‏دهم. چرا که دنیا- به کام دنیاخواهان- شیرین و- در چشم آنها- با طراوت و سر سبز است. دنیا به شهوتها و خواهشهای زودگذر پوشیده شده است، و با آنچه که به زودی از میان می‏رود اظهار دوستی می‏کند. و با زیورهای اندک دل شما را بشگفت می‏آورد و با آرزوهای شما خود را می‏آراید و با فریب و نیرنگ جلوه‏گری می‏کند. شادی دنیا پایدار نیست و کسی از درد و اندوه آن در امان نبوده و بسیار فریبا و زیان‏بخش است. دنیا دگرگون کننده‏ی احوال است و زوال‏پذیر، نابود کننده است و کشنده و شکمباره‏ایست که همه را هلاک می‏کند.هنگامی که آرزوی دنیاطلبان و آنها که به دنیا خشنودند به نهایت برسد، دنیا از این که هست تجاوز نمی‏کند و به فرموده‏ی خدای سبحان:(مثل دنیا مانند گیاه زمین است، که با آب فرو فرستاده از آسمان در آمیخت (سر سبز شد)، ولی به زودی چنان خشک شد، که بادها آن را- به هر سوی- پراکنده می‏سازند. و خدای بزرگ به انجام هر کاری توانا است.(هیچ کس از دنیا شادمان نبوده، مگر اینکه در پی آن گریه‏ی گلوگیری به او روی آورده است. و از خوشیهای دنیا به کسی نرسیده، مگر اینکه پس از آن از بدیهای آن به وی زیانی رسیده است. باران فراخی و فراوانی نعمت و خوشبختی دنیا کسی را تر نکرده، مگر اینکه ابر بلا و محنت پیاپی بر او باریده است...».

امام علی بن ابیطالب علیه صلوات الله، در خطبه‏ها و حکمتهای نهج‏البلاغه به ضرورت و مناسبتهای گوناگون، با تشبیهات و استعاره‏های متفاوت به بیان زشتیها و ناهنجاریها و ناپایداری دنیا پرداخته است. و با بیانی رسا و منطقی گویا اندیشمندان مومن و خردپیشگان عارف را از دلبستگی و گرایش به دنیا پرهیز داده و همه‏ی پیروان اسلام و رهروان مذهب تشیع را از پیوند و روی آوری به دنیا و مظاهر فریبای آن برحذر داشته است. در این رابطه به فرازی از خطبه 112 امام علیه‏السلام توجه کنید.و احذرکم الدنیا فانها منزل قلعه و لیست بدار نجعه و قد تزینت بغرورها و غرت بزینتها، دار هانت علی ربها:فخلط حلالها بحرامها و خیرها بشرها و حیاتها بموتها و حلوها بمرها، لم یصفها الله تعالی لاولیائه و لم یضن بها علی اعدائه، خیرها زهید و شرها عتید و جمعها ینفد و ملکها یسلب و عامرها یخرب. فما خیر دار تنقض نقض البناء؟ و عمر یفنی فیها فناء الزاد؟ و مده تنقطع انقطاع السیر؟اجعلوا ما افترض الله علیکم من طلبتکم و اسالوه من اداء حقه ما سالکم...

«شما را از- دلبستگی- به دنیا پرهیز می‏دهم، چرا که دنیا سرای جاویدان و خانه‏ی سرسبزی نیست. دنیا خود را با جلوه‏های فریبنده آراسته و با این آرایش- شما را- می‏فریبد.دنیا در پیشگاه پروردگار سرایی خوار و ناچیز است، که حلال آن را حرامش آمیخته، خوبی آن با بدیهایش، زندگانی آن با مرگ و شیرینی آن با تلخی و ناگواریش بهم آمیخته است.خدای بزرگ دنیا را برای دوستان خود گوارا نساخته و از واگذاری آن به دشمنانش دریغ نکرده است. خیر و خوبی دنیا اندک و زشتی و بدی آن فراهم آمده است، آنچه از دنیا فراهم آورند فانی شود، دولت آن پاینده نیست و آبادانیش ویران شود.چه خیریست در سرایی که مانند ساختمان روی به ویرانی نهاده است؟چه خیریست در عمری که در آن توشه‏ی سرای جاویدان از میان می‏رود؟و چه خیریست در فرصتی که مانند زمان پیمودن راهی به پایان می‏رسد؟خواست و مطلوب شما چیزهایی باشد، که خدا انجام آن را بر شما واجب کرده است. و در بجا آوردن آنچه که خدا از شما خواسته، از وی یاری بجوئید...».

امام علیه‏السلام در بیان فریبندگی دنیا و توصیف گذرایی و زیان‏رسانی آن فرمود:الدنیا تغر و تضر و تمر، ان الله سبحانه لم یرضها ثوابا لاولیائه و لا عقابا لا عدائه. و ان اهل الدنیا کرکب بیناهم حلوا اذ صاح بهم سائقهم فارتحلوا.«دنیا فریب می‏دهد، زیان می‏رساند و می‏گذرد. همانا خدای سبحان- به دلیل پستی و حقارت دنیا- راضی نشد که دنیا را پاداش دوستان خود و کیفر دشمنانش قرار دهد. مردم در دنیا بمانند کاروانیانی هستند، که هر جا در میان راه فرود آمده‏اند- تا اندکی استراحت کنند- ناگهان قافله‏سالار آنها فرمان حرکت می‏دهد و کاروانیان به فرمان او کوچ می‏کنند».

همه‏ی آنچه که تا به حال در مذمت و سرزنش دنیا از زبان و کلام امیرالمومنین امام علی (ع) نقل شد، بیان اندکی از بی‏ارزشی و ناپایداری دنیا در کلام آن بزرگوار است. صفحات روشن نهج‏البلاغه و خطبه‏ها، حکمتها، نامه‏ها و کلمات قصار آن بیانگر نهایت نفرت امام علیه‏السلام از دنیا و زشتیها و فریبندگی ها و پستی‏های آن است.کما اینکه خداوند تبارک و تعالی در سوره مبارکه زخرف نیز در آیه شریفه 33 می فرمایند: ((و اگر نه این بود که همه یک نوع و یک امتند ما (به علت پستی و بی قدری دنیا) برای آنان که به خدا کافر شدند سقف خانه هایشان را از نقره قرار می دادیم و .. ))

                                                                                                              با تشکر از آقای علی هادیان




تاریخ : شنبه 90/11/15 | 12:44 عصر | نویسنده : | نظر

اشک ما را چرا درآوردی؟!
دیشب این طبع ، بی‌قرار شما
خواست عرض ارادتی بکند
دست کم از دل شکسته ی ‌تان
واژه‌هایم عیادتی بکند
***
چشم بد دور، عمرتان بسیار
کس نبیند ملالتان آقا!
ما نمردیم خون دل بخوری
تخت باشد خیالتان آقا!
***
چیست روباه در برابر شیر؟!
چه نیازی به امر یا گفته؟!
تو فقط ابرویی به هم آور
می‌شود خواب دشمن آشفته
***
هست خاموشی‌ات پر از فریاد
در تو آرامشی است طوفانی
«الذی انزل السکینه» تو را
کرده سرشار از فراوانی
***
واژه‌ها از لبت تراویدند
پرصلابت، پرعاطفه، پرشور
آفریدند در دل مردم
عزت، آمادگی، حماسه، حضور
***
این حماسه همه ز یمن تو بود
گرچه از آن مردمش خواندی
رهبرا! تا ابد ولی محبوب
در دل عاشقان خود ماندی
***
سهم دلدادگان تو سلوی
قسمتِ دشمنان تو سجیل
رهبری نیست در جهان جز تو
که ز امت چنین کند تجلیل
***
نسل سوم چو نسل اول هست
با شعف با شعور با باور
جاری است انقلاب چون کوثر
هان! «فصل لربک وانحر»
***
گرچه در باغ سینه‌ات داری
لطف‌ها، مهرها، محبت‌ها
گفتی اما نمی‌روی چو حسین
تا ابد زیر بار بدعت‌ها!
***
ناگهان در نماز جمعه شهر
عطر محراب جمکران گل کرد
بغض تو تا شکست بر لب‌ها
ذکر یا صاحب الزمان (عج) گل کرد
***
جان ایران! چه شد که جانت را
جان ناقابلی گمان کردی؟!
آبروی همه مسلمانان
اشک ما را چرا درآوردی؟!

***
جسم تو کامل است، ناقص نیست
می‌دهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد...
رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!

لبیک یا خامنه ای

لبیک یا حسین 

 




تاریخ : پنج شنبه 90/10/8 | 12:24 عصر | نویسنده : | نظر

 عزاداری زنان قبیله بنی اسد در سالروز تدفین شهدای کربلا
 زنان قبیله بنی اسد در سالروز تدفین شهدای کربلا و روز سوم شهادت امام حسین(ع) با سوگواری بر مرقد مطهر سید الشهدا(ع)، اقدام قوم بنی اسد در سال 61 هجری را به نمایش گذاشتند.
به گزارش برنا، مراسم یاد بود واقعه دفن شهدای عاشورا، بعد از نماز ظهر و عصر روز سیزدهم محرم الحرام، در کربلا برگزار شد و مردم کربلا و عمدتا قبیله بنی اسد، با ترسیم فضای دفن شهدای کربلا، یاد و خاطره این روز تاریخی را زنده نگه داشتند.
در این مراسم که زنان و مردان عزادار امام حسین(ع) حضور داشتند، نمادهایی از اجساد مطهر شهدای کربلا، به نمایش درآمد و برخی از عزاداران نیز با داشتن بیل و زنبیل های مربوطه، دفن پیکرهای شهدا را تداعی کردند.
این عده که از خیابان جمهوری به باب قبله حرم اباعبدالله الحسین(ع) رسیدند، وارد حرم مطهر شده و با سوگواری بر مرقد مطهر سیدالشهدا(ع)، اقدام قوم بنی اسد در سال 61 هجری را به نمایش گذاشتند.
سیزدهم محرم الحرام 61هجری قمری، عده ای از قبیله بنی اسد، برای خاک سپاری شهدای کربلا به این سرزمین آمدند.
حضرت امام زین العابدین(ع) با این که درکوفه نزد ابن زیاد به ظاهر زندانی بود، از زندان بی آنکه زندانیان متوجه شوند، بیرون رفت و درکار دفن پدر خود و دیگر شهیدان به قبیله بنی اسد که به این منظور در قتلگاه کربلا گرد آمده بودند کمک کرد و پس از آن به زندان کوفه بازگشت.
هنگامی که امام زین العابدین(ع) به کربلا آمد، بنی اسد در کنار جسدهای مقدس شهیدان، گرد آمده بودند اما سرگردان، نمی دانستند چه کنند زیرا آنان را نمی شناختند.
حضرت آنان را آگاه کرد که برای راهنمایی و همکاری ایشان آمده است. سپس از نام های شهیدان گفت و یاران هاشمی را جداگانه به آنان شناساند.
آن گاه به سوی جسد مطهر پدر خود شتافت و او را در آغوش گرفت و با صدای بلند گریه کرد. پس به جایی آمد که اکنون قبر امام حسین(ع) در آنجاست.
همین که اندکی خاک را کنار زد، قبری کنده شده پیدا شد. حضرت سجاد(ع) جنازه را از زمین برداشت و بدون مشارکت بنی اسد، جسد را در حالی به خاک سپرد که می فرمود: به نام خدا و در راه خدا و بر آیین پیامبر خدا(ص)، خدا و پیامبرش راست گفتند؛ هرچه خدا بخواهد، هیچ جنبش و هیچ نیرویی جز به کمک خدای بزرگ نیست.
بعد از دفن پدر سلام الله علیه، بر روی قبر نوشت: هذا قبر الحسین بن علی ابن ابی طالب، الذی قتلوه عطشانا غریبا.
یعنی این قبر حسین(ع) فرزند علی ابن ابی طالب(ع) است که تشنه کام و غریب او را کشتند.
آن گاه عمویش عباس(ع) را نیز به همین ترتیب دفن کرد و پس از آن، شهیدان دیگر را با همکاری بنی اسد در دو جا به خاک سپردند.
بنا بر روایات، دو قبرستان دسته جمعی یکی برای شهدای هاشمی و دیگری برای یاران اباعبدالله الحسین(ع) ایجاد کردند. تنها جسد «حربن یزید ریاحی» که به دلیل حضور مادرش در کربلا، هنگامی که دید جسدهای مقدس را می خواهند زیر سم اسبان لگدمال کنند، از صحنه قتال خارج و در جایی که اکنون آرامگاهش می باشد، دفن شد. جسد حبیب بن مظاهر نیز در ابتدای درب ورودی کنونی حرم مطهر مدفون است.
بعد از دفن اجساد شهدا، زنان بنی اسد و عشیره های دیگر منطقه کربلا آمدند و به سوگواری بر سر قبر حضرت امام حسین(ع) و دیگر شهیدان نشستند و به گریه وزاری پرداختند.

 




تاریخ : دوشنبه 90/9/21 | 8:16 عصر | نویسنده : | نظر

به مناسبت بازگشایی مدارس

شاید مطالعه این مطالب خوشایند برخی از فرهنگیان عزیزمان نباشد اما نگارش آن بر اساس وقایعی است که برای خودم یا اطرافیانم اتفاق افتاده است.چند روز پیش که فصل بازگشایی مدارس در حال آغاز شدن بود صبح ، وقتی که مقدمات صبحانه را برای فرزندم فراهم می نمودم تا اولین روز دبستان رفتنش را جشن بگیریم یاد دوره تحصیل خودم افتادم.اما متاسفانه بلافاصله و ناخودآگاه یاد بی مهری هایی که توسط برخی از آموزگاران در مورد دانش آموزان می شد ، افتادم.هیچ وقت یادم نمی رود سیلی هایی که خانم معلم در روزهای آغازین دوره اول ابتدایی بر گوشم نواخت!البته امیدوارم هر کجا که باشد همیشه موفق و موید و سعادتمند باشد و عرایض بنده از ارزشهای آموزگاری ایشان نمی کاهد و تنها نکته ای بنده می خواهم خاطر نشان کنم علل برخوردهای بسیار غلط و نامعقول اندک آموزگارانی که از بد حادثه بر سر راه ما قرار گرفته بودند ،‌می باشد.

دوره ابتدایی بود و ناظم ما مردی قد بلند که همیشه یک شیلنگ یا طناب بلند به دست داشت و بچه ها را دنبال می نمود. فکرش را بکنید یک دفعه در کلاس پنجم وی آموزگار ما شد! جالب تر اینکه شلنگش را هم همراه داشت و با همان شلنگ ناظمی آموزگار شد.یادم نمی رود صبح ها وقتی وارد کلاس می شد بچه ها آرزو می کردند که ای کاش متولد نشده بودند و ادامه ماجرا!شب ها هم وقتی سریال لینچان شروع می شد می گفتیم ای کاش این فیلم تا قیامت ادامه داشته باشد!

باز هم یادم می آید یک روز صبح سر کلاس ریاضی وقتی من پاسخ سوالی را نمی دانستم با شلنگ مبارکشان آنقدر به دستانم نواختند که گریه و ناله مرا درآوردند.وقتی هم مرا می زد می گفت تیله بازی می کنی و درست را نمی خوانی؟ (( ظاهرا چون در محله ما زندگی می کردند روز گذشته آن روز مرا در حین بازی مشاهده نموده بود و سر کلاس عوض آن را حسابی از من درآورد.))

اکنون می پرسم آقای معلم عزیز در آن دوره که نه استخری بود و نه مجموعه ورزشی و نه پارک درست و حسابی ( بحمدالله الآن در اسلامشهر فقط تعداد استخرهای سرپوشیده و با لای 10 مجموعه است البته تا جایی که بنده اطلاع دارم.) من و امثال من کجا بازی می کردیم.نکنه انتظار داشتید با بچه های محل دور هم در کوچه تست کنکور یا تست تیزهوشان بزنیم و برنده توسط اهل محل مورد تشویق قرار بگیرد؟

در دوره راهنمایی هم یکی از معلم ها که امیدوارم همیشه موفق و سعادتمند باشد یک کیف دستی داشت و در داخل آن یک شلنگ به همراه می آورد و از خجالت بچه های درس نخوانده در می آمد.این موضوع واقعا فراموشم نمی شود که صبح ها وقتی همه معلم ها می آمدند و او در میان آنها نبود مثل این بود که دنیا را به ما بچه ها می دادند.در همان دوره چند تا معلم دیگر هم با کابل و خط کش به مصاف دانش آموزان می آمدند!

نکته ای که مرا به نگارش این متن واداشت در مورد معلم ریاضی دوره اول دبیرستان جناب آقای صفری است که واقعا نمی دانم جواب خداوند را در روز محشر چه می خواهد بدهد.البته من به نوبه خودم از در راستای بخشش الهی از وی گذشت می کنم اما دیگران را نمی دانم!

ایشان وقتی من اتحاد ها را نتوانستم از روی فرمول پاسخ بدهم با یک ضربه مشت بر روی سرم کتک کاری را آغاز نمود و با ضربات بعدی ادامه داد آنقدر ضربه زد تا من که دانش آموزی بسیار مودب و دست به سینه بودم از کلاس که نه از مدرسه به سوی منزل فرار کنم.یادم که می آید احساس بدی به خود می گیرم .احساس کینه! آن هم به همه کسانی که آن شخص را به عنو.ان دبیر می شناختند و جان عده ای دانش آموز را در دستان بی کفایت او قرار می دادند.ناگفته نماند شاید یکی از بهترین معلمان ریاضی که در دوره تحصیل من دیده بودم ایشان بود اما باید اذعان کنم که به چه قیمتی؟ اگر یکی از آن ضربات به جای حساسی بر روی سرم فرود می آمد چه اتفاقی می افتاد؟

با توجه به مطالب فوق به راحتی می توان دریافت که چرا در دوره ما اشتیاق خاصی برای تحصیل وجود نداشت.هم اکنون به هر ترتیب هر خانواده ای تقریبا هر روز یک وسیله جدید به دستور معلم مدرسه برای محصل خود خریداری می کند و می توان حدس زد اشتیاق در خانواده ها برای مدرسه بیشتر از گذشته است.به آسانی می توان فهمید سیستم آموزشی کشور به صورت مطلوبی تغییر یافته و رو به رشد است.چرا که فرزندان ما با اشتیاق مهیای رفتن مدرسه می شوند.دیگر کسی از کتک خوردن واهمه ندارد.البته این تغییر متاسفانه برای پیش دبستانی و ابتدایی برای ما ملموس بوده و در دوره راهنمایی و دبیرستان که برادرم در حال تحصیل است هنوز شاهد اتفاقات دوره هفتاد هستیم.چراکه یک روز شاهد جای ضربه های محکم یکی از معلمان او بر روی صورتش بودم که از مادرم خواستم با مراجعه به مدرسه از خجالت آن معلم درآید و او نیز چنین کرده بود.

باز هم از زحمات همه معلمینم تشکر می کنم و دست همه آنها را می بوسم و آروز می کنم همیشه همه ما برای کاری که انجام می دهیم دلیل و منطق الهی و انسانی داشته باشیم.

الهی  چنان  کن سرانجام کار

تو خوشنود باشی و ما رستگار




تاریخ : شنبه 90/7/9 | 11:18 صبح | نویسنده : | نظر

عواقب عمل نکردن به استخاره قرآن کریم.

دوره نوجوانی زندگی ام و با ورود به جمع بچه های مسجد حضرت ولیعصر (عج) و بسیجیان پایگاه مقاومت بسیج شهید مدنی (ره) حسب سن و سال کمم مکبری می کردم و در جمع بچه های نوجوان و مکبر و موذن مسجد و پایگاه عضو شده بودم. آن وقت ها هم مثل دوره امروزی در سه ماهه تابستان برای پر کردن اوقات فراغت نوجوانان مساجد و پایگاه ها برنامه های ورزشی ، تفریحی و فرهنگی جالب و متنوعی برگزار می کردند.پایگاه شهید مدنی هم که مثل همیشه در این عرصه ها پیشتاز بود در آن سال یک دوره اردوی تلکابین توچال برگزار نمود که بنده هر کاری می کردم پدر و مادر عزیزم اجازه رفتن به من نمی دادند.

یادم هست آن وقت ها مرحوم آقای سید جلال که خداوند نور به قبرشان ببارد نماز جماعت ظهر مسجد حضرت ولی عصر (عج) را اقامه می نمود و پیش نماز ظهر آن مسجد و پیشنماز مغرب و عشای مسجد حضرت امام جواد (علیه السلام ) بودند. هنگام نماز ظهر و عصر به مسجد حضرت ولیعصر (عج) رفتم و به نیت رفتن یا نرفتن تلکابین درخواست استخاره کردم.

حاج آقا سید جلال خدا بیامرز زحمت کشید و فوری با آن لحن زیبا و جذاب و لهجه شیرین ترکی شان فرمودند: بد است.خوب بچه بودیم و خیلی شیطان واصلا موضوع بد آمدن استخاره را هیچ جا مطرح نکردم و نگفتم که استخاره کرده ام و بد آمده.خلاصه با اصرار و التماس و قهر ها و غذا نخوردن هایی که پدر و مادر عزیزم را آزار دادم پدر و مادر عزیزتر از جانم موافقت کردند و بالاخره ما راهی تلکابین توچال شدیم.

یادم نیست اصلا سوار تلکابین شدم یا نه اما یادم هست که با تعدادی از بچه ها قصد کردیم یکی از کوه ها را فتح کنیم و رفتیم تا بالای بالای کوه.وقت پایین آمدن از کوه چون تجربه کافی نداشتیم مستقیم به سمت پایین دویدم و نا گهان دیدم نمی توانم خودم را کنترل کنم و در مابین راه به زمین خوردم.چشمتان روز بد نبیند درست وسط چشمام یعنی بالای بینی ام زخمی شد و به شدت خون می آمد.فوری مسوولین بچه ها رو جمع کردند و به اسلامشهر بازگشتیم و داریوش نجفی مرا به درب منزلمان برد.مادرم تا ما رو دید و پنبه یا پانسمان روی صورتم رو مشاهده کرد تقریبا از خود بیخود شد و درست وقتی که داشت جلوی درب خانه فرش می شست نقش زمین شد.فوری مرا به مطلب یکی از پزشکان خیابان مهدیه اسلامشهر بردند و آنجا هم فورا بخیه ای نوش جان من کردند.

وقتی اوضاع آرام شد و به خانه برگشتیم ناخود آگاه یاد استخاره ای که کرده بودم و بد آمده بود و من هم به آن عمل نکرده بودم افتادم و از خودم پرسیدم اگر من واقعا قصد مشورت با کلام خدا را داشتم پس چرا به کلام خداوند که اعتبار مطلق هست عمل نکردم و از رفتن منصرف نشدم؟!




تاریخ : پنج شنبه 90/2/22 | 10:54 صبح | نویسنده : | نظر

روضه مادرم زهرا(سلام الله علیها)

 در کتاب روضة الواعظین روایت کرده‌اند که حضرت فاطمه علیهاالسلام را بیماری     شدیدی عارض گردید و تا چهل روز ممتد شد، چون خبر وفات آن حضرت علیهاالسلام به او     رسید امّ ایمن و اسماء بنت عمیس و حضرت امیرالمؤمنین‌علیه السلام را حاضر ساخت و    گفت: ای پسرعمّ! از آسمان خبر فوت به من رسیده و من عازم سفر آخرتم، تو را وصیت می‌کنم به چیزی چند که در خاطر دارم.

حضرت امیر علیه السلام فرمود: ای دختر رسول خدا آنچه خواهی وصیت کن. پس بر بالین آن حضرت نشست و هر که در آن خانه بود بیرون کردند. پس ساعتی هر دو گریستند. حضرت علی علیه السلام سر فاطمه علیهاالسلام را مدتی به دامن گرفت و به سینه خود چسبانید و فرمود:هر چه می‌خواهی وصیت کن، آنچه فرمایی به عمل می‌آورم و امر تو را بر امر خود اختیار می‌کنم. فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد ای پسرعمّ رسول خدا، وصیت می‌کنم تو را اول که بعد از من امامه را به عقد خود درآوری. او برای فرزندان من مثل من است. پس فرمود: برای من تابوتی قرار ده، زیرا که ملائکه را دیدم که صورت تابوت برای من ساختند. پس فرمود: باز وصیّت می‌کنم تو را که نگذاری که یکی از آنها که بر من ستم کرده و حقّ مرا غصب کردند بر جنازه من حاضر شوند، زیرا که ایشان دشمن من و دشمن رسول خدایند، و نگذاری که احدی از ایشان و نه از اتباع ایشان، بر من نماز بخوانند، و مرا در شب دفن کنی، در وقتی که دیده‌ها در خواب باشد. (روضة الواعظین؛151(

در کشف الغمّه روایت کرده‌اند چون وفات حضرت فاطمه علیهاالسلام نزدیک شد، اسماء بنت عمیس را گفت: آبی بیاور که من وضو بگیرم، پس وضو گرفت - به روایتی دیگر غسل کرد - و بوی خوش طلبیده و خود را خوشبو گردانید و جامه‌های نو طلبید، پوشید و فرمود:

ای اسماء! جبرئیل در وقت وفات پدرم از بهشت، چهل درهم کافور آورد، حضرت آن را سه قسمت کرد و یک بخش را از برای خود گذاشت و یکی را برای من و یکی را برای علی، آن کافور را بیاور که مرا به آن حنوط کنند. چون کافور را آورد، فرمود: نزدیک سر من بگذار، پس رو به قبله خوابید و جامه‌ای بر روی خود کشید و فرمود: ای اسماء مدتی صبر کن، بعد از آن مرا صدا کن، اگر جواب نگویم، علی را طلب کن و بدان که من به پدر خود ملحق گردیده‌ام.

اسماء ساعتی انتظار کشید، بعد از آن فاطمه علیهاالسلام را ندا کرد، صدایی نشنید، پس گفت: ای دختر مصطفی، ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین کسی که بر روی زمین راه رفته است، ای دختر آن کسی که در شب معراج به مرتبه قاب قوسین او ادنی رسیده است. چون جواب نشنید جامه را از روی مبارکش برداشت، دید که مرغ روحش به ریاض جنّت پرواز کرده است، پس بر روی آن حضرت افتاد و آن حضرت را می‌بوسید و می‌گفت: چون به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله می‌رسی. سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان.

در این حال امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از در آمدند و گفتند: ای اسماء! چرا مادر ما در این وقت به خواب رفته است؟ اسماء گفت: مادر شما به خواب نرفته ولیکن به رحمت خداوندی واصل گردیده است، پس حضرت امام حسن علیه السلام خود را بر روی آن حضرت افکند و روی انورش را می‌بوسید و می‌گفت: ای مادر با من سخن بگو پیش از آن که روحم از جسد مفارقت کند، و حضرت امام حسین علیه السلام بر پایش افتاد و می‌بوسید و می‌گفت: ای مادر بزرگوار! منم فرزند تو حسین. با من سخن بگو پیش از آن که دلم شکافته شود و از دنیا مفارقت کنم.

پس اسماء گفت: ای دو جگر گوشه رسول خدا بروید و پدر بزرگوار خود را خبر کنید و وفات مادر خود را به او برسانید. پس ایشان بیرون رفتند، چون نزدیک مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند، پس صحابه به استقبال ایشان دویدند و گفتند: سبب گریه شما چیست ای فرزندان رسول خدا؟ حق تعالی هرگز دیده شما را گریان نگرداند، مگر جای جدّ خود را خالی دیده‌اید و از شوق ملاقات او گریان گردیده‌اید؟ گفتند: مادر ما از دنیا مفارقت نمود. چون امیرالمؤمنین این خبر را شنید، فرمود: بعد از تو خود را به که تسلی دهم. )کشف الغمة؛2/122(

چون این خبر در مدینه منتشر گردید، شیون از خانه‌های مدینه بلند شد، و مردم جمع شده بودند و گریه می‌کردند و انتظار بیرون آمدن پیکر حضرت را می‌کشیدند. پس ابوذر بیرون آمد و گفت: بیرون آوردن آن حضرت را به تأخیر انداختند، پس مردم متفرق شده، برگشتند. چون پاسی از شب گذشت و دیده‌ها به خواب رفت، جنازه را بیرون آوردند، امیرمؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام و عمّار و مقداد و عقیل و زهیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی‌هاشم و خوّاص آن حضرت، بر آن بانوعلیهاالسلام نمازگزاردند و در همان شب دفن کردند. حضرت علی علیه السلام بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت که ندانند قبر آن بانو علیهاالسلام کدام است.

به روایتی دیگر چهل قبر دیگر را آب پاشیدند که قبر آن حضرت مشخص نباشد و به روایت دیگر قبر آن حضرت را با زمین هموار کرد که علامت قبر معلوم نباشد؛ این کارها برای آن بود که موضع قبر آن حضرت را ندانند و بر قبر ایشان نماز نخوانند و خیال نبش قبر آن را به خاطر نگذرانند.(روضة الواعظین؛151) به این سبب در مورد محل قبر آن بانو علیهاالسلام اختلاف نظر واقع شده است: بعضی گفته‌اند در بقیع نزدیک قبور ائمه بقیع است و بعضی گفته‌اند میان قبر حضرت رسالت و منبر آن حضرت دفن شده است، زیرا که حضرت فرمود: میان منبر و قبر من باغی از باغ‌های بهشت است و منبر من بر دری از درهای بهشت است. اصّح آن است که آن حضرت را در خانه خود دفن کردند، چنانچه روایت صحیح بر آن دلالت می‌کند. ابن شهرآشوب و دیگران روایت کرده‌اند چون خواستند که آن حضرت علیهاالسلام را در قبر گذارند، دو دست شبیه دست‌های رسول خدا صلی الله علیه و آله از میان قبر پیدا شد، و آن حضرت را گرفت و به قبر برد.(مناقب ابن شهر آشوب؛ 3/414 با کمی اختلاف.)

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است، هفت کس بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نمازگزاردند: ابوذر، سلمان، مقداد، عمّاریاسر، خذیفه، عبدالله بن مسعود، و من امام ایشان بودم. (خصال؛361(




تاریخ : پنج شنبه 90/2/1 | 4:4 عصر | نویسنده : | نظر

امیدوارم حضرت زهرا (سلام الله علیها ) تمام عزاداری های ما و شما را به نحو احسنت پذیرا باشد.آرزو دارم با همه بچه های هیات محبان حضرت ولیعصر (عج الله تعالی فرجه الشریف ) شهرک صادقیه شهرستان اسلامشهر بالاخره یک روز به زیارت بقیع و مزار مطهر حضرت فاطمه بانوی بی حرم (سلام الله علیها ) نائل آییم.

شـب تــاریــک کــنـــار تــو بــه ســـر می     آیـد

 نــام  زهــرا(س) بــه تــو بــانـــو چـه قــدر می     آیـد

  آبـرو یـافته هر کس بـه تـو نـزدیک شده     ست

 خـار هــم پـیـش شمـا گـل بـه نـظـر می  آیـد

و نــبـوّت بـه دو تـا مـعـجــزه آوردن نـیـسـت !

از کـنـیـزان تــو هـم مــعــجــزه بــر می آیـد ...

بـه کـسی دم نــزد امــا پـدرت می دانـسـت

وحی از گـوشـه ی چـشمــان تـو در می آید ...

مـانـده ام تـــو اگــــر از عــرش بـیـایی پــایین

چـه بـلایـی بــه ســر اهـل نــظــر می آیــد؟!

مانده ام لحظه ی پیـچیدن عطـر تـو به شهر

مـلــک الــمــوت پـی  چـنـد نــفـــر می آیـد؟! ...

به خون فاطمه (س) ... اللهم عجل لولیک الفرج ... 




تاریخ : سه شنبه 90/1/30 | 10:33 صبح | نویسنده : | نظر


  • paper | فروش لینک ارزان | بک لینک رایگان
  • آکوا - مصطفی | فروش رپرتاژ آگهی